امیر معزی:آن که از سنبل نقاب ارغوان آرد همی عیش او بر چهرهٔ من زعفران کارد همی
❈۱❈
آن که از سنبل نقاب ارغوان آرد همی
عیش او بر چهرهٔ من زعفران کارد همی
هر کجا خواهم که دریابم سبک دیدار او
باز یابم زو که با من سرگران دارد همی
❈۲❈
ابر دیدستی که باران بارد اندر نوبهار
دیدهٔ من خون دل را همچنان بارد همی
تا گل وصلش فرو پژمرده در باغ دلم
خار هجرانش مرا در دیدگان خارد همی
❈۳❈
روزگار و کار من در وصل او آمد بسر
روزگار هجر او کارم به جان آرد همی
کامنت ها