امیر معزی:بگرفت شها قضای بد دامن من تا لشکر غم نشست پیرامن من
❈۱❈
بگرفت شها قضای بد دامن من
تا لشکر غم نشست پیرامن من
گر خست به تیر تو دل روشن من
بخت تو نگاه داشت جان در تن من
کامنت ها