انوری:گل رخسار تو چون دسته بستند بهار و باغ در ماتم نشستند
❈۱❈
گل رخسار تو چون دسته بستند
بهار و باغ در ماتم نشستند
صبا را پای در زلف تو بشکست
چو چین زلف تو بر هم شکستند
❈۲❈
که خواهد رست از این آسیب فتنه
که نوک خار و برگ گل نرستند
کرا در باغ رخسارت بود راه
از آن دلها که در زلف تو بستند
❈۳❈
که در هر گلستانش گاه و بیگاه
ز غمزهت یک جهان ترکان مستند
چو در پیش لبت از بیم چشمت
همه خواهندگان لبها ببستند
❈۴❈
منه بر کار این بیچارگان پای
چه خواهی کرد مشتی زیردستند
کامنت ها