انوری:معشوق دل ببرد و همی قصد دین کند با آشنا و دوست کسی اینچنین کند
❈۱❈
معشوق دل ببرد و همی قصد دین کند
با آشنا و دوست کسی اینچنین کند
چون در رکاب عهد و وفا میرود دلم
بیهوده است جور و جفا چند زین کند
❈۲❈
دل پوستین به گازر غم داد و طرفه آنک
روز و شبم هنوز همی پوستین کند
گوید که دامن از تو و عهد تو درکشم
تا عشق من سزای تو در آستین کند
❈۳❈
از آسمان تا به زمین منت است اگر
با این و آن حدیث من اندر زمین کند
چیزی دگر همی نشناسم درین جز آنک
باری گمان خلق به یک ره یقین کند
❈۴❈
بریخ نوشت نام وفا کانوری چرا
نامم ز بهر مرتبه نقش نگین کند
کامنت ها