انوری:وصلت به آب دیده میسر نمیشود دستم به حیلههای دگر درنمیشود
❈۱❈
وصلت به آب دیده میسر نمیشود
دستم به حیلههای دگر درنمیشود
هرچند گرد پای و سر دل برآمدم
هیچم حدیث هجر تو در سر نمیشود
❈۲❈
دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان
یک ذرهش آرزوی تو کمتر نمیشود
با آنکه کس به شادی من نیست در غمت
زین یک متاعم این همه درخور نمیشود
❈۳❈
گفتم که کارم از غم عشقت به جان رسید
گفتی مرا حدیث تو باور نمیشود
جانا از این حدیث ترا خود فراغتیست
گر باورت همی شود و گر نمیشود
❈۴❈
گویی چو زر شود همه کارت چو زر بود
کارت ز بیزریست که چون زر نمیشود
منت خدای را که ز اقبال مجد دین
رویم از این سخن به عرق تر نمیشود
❈۵❈
در هیچ مجلس نبود تا چو انوری
یک شاعر و دو سه توانگر نمیشود
چندانک از زمانت برآید بگیر نقد
در خاوران نیم که میسر نمیشود
کامنت ها