انوری:چو کاری ز یارم همی برنیاید چو نوری به کارم همی درنیاید
❈۱❈
چو کاری ز یارم همی برنیاید
چو نوری به کارم همی درنیاید
چه باشد که من در غم او سرآیم
چو بر من غم او همی سرنیاید
❈۲❈
ولیکن همین غم به آخر که با این
همی هیچ شادی برابر نیاید
مرا کز در دل درآید غم او
ز صد شادی دیگر آن در نیاید
❈۳❈
به پیغامش از حال خود بازگویم
کش از من نیاید که باور نیاید
جوابم فرستد کزین می چه جویی
اگر باورم آید و گر نیاید
❈۴❈
ترا با غم خویشتن کار باشد
که از تو جز این کار دیگر نیاید
تو ای انوری گر نباشی چه باشد
ازین هیچ طوفان همی برنیاید
کامنت ها