انوری:کس نداند کز غمت چون سوختم خویشتن در چه بلا اندوختم
❈۱❈
کس نداند کز غمت چون سوختم
خویشتن در چه بلا اندوختم
دیدنی دیدم از آن رخسار تو
جان بدان یک دیدنت بفروختم
❈۲❈
برکشیدم جامهٔ شادی ز تن
وز بلا دلقی کنون نو دوختم
هرچه دانش بود گم کردم همه
در فراقت زرگری آموختم
❈۳❈
زر براندودم برین رخسار سیم
آتش اندر کورهٔ دل سوختم
کامنت ها