انوری:آخر در زهد و توبه دربستم وز بند قبول آن و این رستم
❈۱❈
آخر در زهد و توبه دربستم
وز بند قبول آن و این رستم
بر پردهٔ چنگ پرده بدریدم
وز بادهٔ ناب توبه بشکستم
❈۲❈
با آن بت کمزن مقامر دل
در کنج قمارخانه بنشستم
چون نوبت حسن پنج کرد آن بت
زنار چهارگانه بربستم
❈۳❈
از رخصت عشق رخنهای جستم
وز عادت مادر و پدر جستم
چون پای بلا به جور بگشادم
بیباده مباد یک نفس دستم
❈۴❈
در بتکده گاه موئمن گبرم
در مصطبه گاه عاقل مستم
دستم ز زبان خصم کوته شد
کامروز چنان که گویدم هستم
کامنت ها