انوری:رخت مه را رخ و فرزین نهادست لبت بیجاده را صد ضربه دادست
❈۱❈
رخت مه را رخ و فرزین نهادست
لبت بیجاده را صد ضربه دادست
چو رویت کی بود آن مه که هر مه
سه روز از مرکب خوبی پیادست
❈۲❈
کجا دیدست بیجاده چنان خال
که فرزین بند نعلت را پیادست
ز مادر تا تو زادی کس ندیدست
که یک مادر مه و خورشید زادست
❈۳❈
از این سنگین دلی با انوری بس
که بیتو سنگها بر دل نهادست
کامنت ها