انوری:عمر بیتو به سر چگونه برم که همی بیتو روز و شب شمرم
❈۱❈
عمر بیتو به سر چگونه برم
که همی بیتو روز و شب شمرم
خونها از دو دیده پالودم
رخنه رخنه شد از غمت جگرم
❈۲❈
تو ز شادی و خرمی برخور
که من از تو به جز جگر نخورم
مگر این بود بخششم ز فلک
که ز دست غم تو جان نبرم
❈۳❈
چند برتافتم ز کوی تو روی
با قضا برنیامد آن حذرم
کامنت ها