انوری:پای بر جای نیست همنفسم چه کنم اوست دستگیر و کسم
❈۱❈
پای بر جای نیست همنفسم
چه کنم اوست دستگیر و کسم
در پی گرد کاروان غمش
از رسیلان نالهٔ جرسم
❈۲❈
بر سر کوی او شبی گذرم
که حمایت کند سگ و عسسم
محرم پستهٔ لبت نشدم
تا نگفتم طفیلی و مگسم
❈۳❈
گفتمش دل وصال میطلبد
راستی من هم اندرین هوسم
گفت با دل بگو که حالی نیست
ماحضر جز به هجر دست رسم
❈۴❈
دل مرا گفت هم به از هیچت
رایگان هجر یافتم نه بسم
گویدم انوری در این پیوند
پای در پیش و پای بازپسم
❈۵❈
گویم اینک از اینت میگویم
پای بر جای نیست همنفسم
کامنت ها