انوری:درمان دل خود از که جویم افسانهٔ خویش با که گویم
❈۱❈
درمان دل خود از که جویم
افسانهٔ خویش با که گویم
تخمی که نروید آن چه کارم
چیزی که نیابم آن چه جویم
❈۲❈
آورد فراق زردرویی
دور از رخت ای صنم به رویم
ای یوسف عصر بیرخ تو
بیتالاحزان شدست کویم
❈۳❈
اندر ره حرص با دو همراه
چون بیم و امید چند پویم
من تشنه بر آن لبم وگر چند
بر چهره همی رود دو جویم
❈۴❈
بیسنگ شدم ز فرقت آری
وقتست اگرنه سنگ و رویم
کامنت ها