انوری:گر جان و دل به دست غم تو ندادمی پای نشاط بر سر گردون نهادمی
❈۱❈
گر جان و دل به دست غم تو ندادمی
پای نشاط بر سر گردون نهادمی
گر بیم زلف پر خم تو نیستی مرا
این کارهای بستهٔ خود برگشادمی
❈۲❈
ور بر سرم نبشته نبودی قضای تو
شهری پر از بتان به تو چون اوفتادمی
واکنون چه اوفتاد دل اندر بلای تو
ای کاش ساعتی به جمال تو شادمی
❈۳❈
گر بیتو خواست بود مرا عمر کاجکی
هرگز نبودمی و ز مادر نزادمی
کامنت ها