انوری:نام وصل اندر زبانی افکنی تا دلم را در گمانی افکنی
❈۱❈
نام وصل اندر زبانی افکنی
تا دلم را در گمانی افکنی
راست چون جان بر میان بندد دلم
خویشتن را بر کرانی افکنی
❈۲❈
از جهان آن دوست داری کاتشی
هر زمان اندر جهانی افکنی
چشمت اندر تیر بارانش افکند
زلف چون در حلق جانی افکنی
❈۳❈
چون قرین شادیی خواهم شدن
بر سپهر غم قرانی افکنی
گر کنم در عمر دندانی سپید
در نوالهام استخوانی افکنی
❈۴❈
پادشاهی در نکویی چت زیان
گر نظر بر پاسبانی افکنی
طالعی داری که خورشیدی شود
سایه گر بر آسمانی افکنی
❈۵❈
هجر را گویی که کار انوری
بوک با نام و نشانی افکنی
با سروکاری چنینش درخورست
اینکه در پای چنانی افکنی
کامنت ها