انوری:ای بر در بامداد پندار فارغ چو همه خران نشسته
❈۱❈
ای بر در بامداد پندار
فارغ چو همه خران نشسته
نامت به میان مردمان در
چون آتشی از چنار جسته
❈۲❈
ما را فلک گزاف پیشه
بر آخر شرکت تو بسته
نارسته ز جهل و برده هر روز
نوباوهٔ احمقی برسته
❈۳❈
با شومی جهل هرکه در ساخت
فالش نکند فلک خجسته
طفلند ممیزان و زینند
احرار چو دایه سینه خسته
❈۴❈
باری چو درخت سست بیخی
کم ده به تبر ز شاخ دسته
در مجلس روزگارت این بس
کز درزه رسیدهای به دسته
❈۵❈
طوفان منازعت مینگیز
ای ساکن کشتی شکسته
اف از خور و خواب اگر نبودیم
در سلک تناسب از تو رسته
کامنت ها