انوری:ای حکم ترا قضای یزدان داده چو قدر گشادنامه
❈۱❈
ای حکم ترا قضای یزدان
داده چو قدر گشادنامه
تو عمدهٔ ملکی و ممالک
لوحست و کفایت تو خامه
❈۲❈
در خاک نهاده آب و آتش
پیش سخط تو بارنامه
در جنب کفت سیاه‌کامه است
حاشا فلک کبود جامه
❈۳❈
آن شب که در آن جناب میمون
با عیش چنان مع‌الغرامه
در حجر گک نصیر خباز
بودیم چه خاصه و چه عامه
❈۴❈
از چنگ خیال پر سماتی
وز باده دماغ پر شمامه
بر دست چپم یگانه‌ای بود
در کسوت جبه و عمامه
❈۵❈
او را بطلب بگو چه کردی
ما را بدو وعده شادکامه
در آتش صبر چند باشم
ساکن چو سمندر و نعامه
❈۶❈
این قصه چنین بر آب منویس
هم سرکه بده هم آبکامه
کامنت ها