انوری:باز دستم به زیر سنگ آورد باز پای دلم به چنگ آورد
❈۱❈
باز دستم به زیر سنگ آورد
باز پای دلم به چنگ آورد
برد لنگی به راهواری پیش
پیش از بس که عذر لنگ آورد
❈۲❈
پای در صلح نانهاده هنوز
ناز از سر گرفت و جنگ آورد
چون گل از نارکی ز باد هوا
چاک زد جامه باز و رنگ آورد
❈۳❈
خواب خرگوش داد یک چندم
عاقبت عادت پلنگ آورد
خوی تنگش به روزگار آخر
بر دلم روزگار تنگ آورد
❈۴❈
انوری را چو نام و ننگ ببرد
رفت و دعوی نام و ننگ آورد
کامنت ها