عارف قزوینی:بلبل شوریده فغان می کند شکوه ز آشوب جهان می کند
❈۱❈
بلبل شوریده فغان می کند
شکوه ز آشوب جهان می کند
دامن گل گشته ز دستش رها
ناله و فریاد و امان می کند
❈۲❈
***
باد خزان پیرهن گل درید
دامن گل شد ز نظر ناپدید
سرو چو یعقوب از این غم خمید
❈۳❈
غصه قد سرو، کمان می کند
***
خارجه در مجلس ما جا گرفت
نرگس شهلا ره ایما گرفت
❈۴❈
لاله ازین داغ به دل جا گرفت
عاقبت این هیز زیان می کند
***
شد «پرتیوا» پی غارتگری
❈۵❈
ریخته دزدان عوض مشتری
نه گل به جا ماند و نه باغی
هر یک ز سو به سراغی
***
❈۶❈
دزد ز هر سوی به غارتگری
خیرهسری بین که چهها میکند
کامنت ها