عارف قزوینی:ای دست حق پشت و پناهت بازآ چشم آرزومند نگاهت بازآ
❈۱❈
ای دست حق پشت و پناهت بازآ
چشم آرزومند نگاهت بازآ
وی تودۀ ملت سپاهت بازآ
قربان کابینۀ سیاهت بازآ
❈۲❈
سرخ و سفید و سبز و زرد و آبی
پشت گلی و قهوه ای، عنایی
یک رنگ ثابت زین میان کی یابی؟
ای نقش هستی خیرخواهت بازآ
❈۳❈
بازآ که شد باز،
با دزد دمساز،
یک عده غماز
کرسی نشین دور از بساط بارگاهت بازآ
❈۴❈
کابینۀ اشراف جز ننگی نیست
این رنگ ها غیر نیرنگی نیست
دانند بالای سیه رنگی نیست
قربان آن رنگ سیاهت بازآ
❈۵❈
از گرگ ایران پاره کن تا اشرار
دلال تا یوسف فروش دربار
از دزد تا یعقوب آل قاجار
افتاده در زندان چاهت بازآ
❈۶❈
کردی تو رسوا،
هر فرقه ای را،
شیخ وکلا
شد سیلی خور طرف کلاهت بازآ
❈۷❈
این آن قوام السلطنه است ایمن شد
زن بود در کابینه مردافکن شد
اسکندر اشراف بنیان کن شد
ای آه دل ها خضر راهت بازآ
❈۸❈
چون افعی زخمی رها شد بد شد
گرگ از تله پا در هوا شد بد شد
روبه گریزان از بلا شد بد شد
جز این دگر نبود گناهت بازآ
❈۹❈
ز اشراف بی حس،
ز اشرار مجلس،
ما با مدرس
سازیمشان قربانیان خاک راهت بازآ
❈۱۰❈
ایران سراسر پایمال از اشراف
آسایش و جاه و جلال از اشراف
دلالی نفت شمال از اشراف
ای بی شرف گیری گواهت بازآ
❈۱۱❈
کابینه ات از آن سیه شد نامش
هر روسیاهی را تو بودی دامش
بر هم زدی دست بد ایامش
منحل شد از چند اشتباهت بازآ
❈۱۲❈
بذری فشاندی،
تخمی نشاندی،
رفتی نماندی
بازآ که تا گل روید از خرّم گیاهت بازآ
کامنت ها