گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

فخرالدین اسعد گرگانی:جهان را رنگ و شکل بیشمارست خرد را بافرینش کارزارست

❈۱❈
جهان را رنگ و شکل بیشمارست خرد را بافرینش کارزارست
زمانه بندها داند نهادن که نتواند خرد آن را گشادن
❈۲❈
نگر کاین دام طرفه چون نهادست که چونان خسروی دروی فتادست
هوا را در دلش چونان بیاراست که نازاده عروسی را همی خواست
❈۳❈
خرد این راز را بر اوی بگشاد که از مادر بلای وی همی زاد
چو این دو نامور پیمان بکردند درستی را به هم سوگند خوردند
❈۴❈
نگر چونین شگفت آمد ازیشان کجا بستند بر ناموده پیمان
زمانه دستبرد خویش بنمود شگفتی بر شگفتی بر بیفرود
❈۵❈
برین پیمان فراوان سال بگذشت ز دلها یاد این احوال بگذشت
درخت خشک بوده تر شد از سر گل صد برگ و نسرین آمدش بر
❈۶❈
به پیری بارور شد شهربانو تو گفتی در صدف افتاد لولو
یکی لولو که چون نُه مه بر آمد ازو تابنده ماهی دیگر آمد
❈۷❈
نه مادر بود گفتی مشرُقی بود، کزو، خورشید تابان روی بنمود
یکی دختر که چون آمد ز مادر شب دیجور را بزدود چون خور
❈۸❈
کِه ومِه را سخنها بود یکسان که یارب !صورتی باشد بدین سان؟!
همه در روی او خیره بماندند به نام او را، خجسته ویس خواندند
❈۹❈
همان ساعت که از مادر فرو زاد مرُو را مادرش با دایگان داد
به خوازان برد او را دایگانش که آنجا بود جای و خان و مانش
❈۱۰❈
ز دیبا کرد و از گوهر همه ساز بپرورد آن نیازی را به صد ناز
به مشک و عنبر و کافور و سنبل به آب بید و مُرد و نرگس و گل
❈۱۱❈
به خزّ و قاقم و سنور و سنجاب به زیورهای نغز و درّ خوشاب
به بسترهای دیبا و حواصل بفروردش به ناز و کامهء دل
❈۱۲❈
خورشها پاک و جان افزای و نوشین چو پوششهای نغز و خوب و رنگین
چو قامت بر کشید آن سرو آزاد که بودش تن زسیم و دل ز پولاد
❈۱۳❈
خرد از روی او خیره بماندی ندانستی که آن بت را چه خواندی
گهی گفتی که این باغ بهارست که در وی لاله های آبدارست
❈۱۴❈
بنفشه زلف و نرگس چشمکانست چو نسرین عارض و لاله رخانست
گهی گفتی که این باغ خزانست که درسی میوهای مهرگانست
❈۱۵❈
سیه زلفینْش انگورِ به بارست ز نخ سیب و دو پستانش دونارست
گهی گفتی که این گنج شهانست که در وی آرزوهای جهانست
❈۱۶❈
رخش دیبا و اندامش حریرست دو زلفش غالیه گیسو عبیرست
تنش سیمست و لب یاقوت نابست همان دندان او درّ خوشابست
❈۱۷❈
گهی گفتی که این باغ بهشتست که یزدانش ز نور خود سرشتست
تنش آبست و شیر و می رخانش همیدون انگبینست آن لبانش
❈۱۸❈
روا بود ار خرد زو خیره گشتی کجا چشم فلک زو تیره گشتی
دو رخسارش بهار دلبری بود دو دیدارش هلاک صابری بود
❈۱۹❈
به چهره آفتاب نیکوان بود به غمزه اوستاد جادوان بود
چو شاه روم بود آن روی نیکوش دو زلفش پیش او چون دوسیه پوش
❈۲۰❈
چو شاه زنگ بودش جعد پیچان دو رخ پیشش چو دو شمع فروزان
چو ابر تیره زلف تابدارش به ابر اندر چو زهره گوشوارش
❈۲۱❈
ده انگشتی چه ده ماسورهء عاج به سر هر یکی را فندقی تاج
نشانده عقد او را در بر زر به سان آب بفشرده بر آذر
❈۲۲❈
چو ماه نو برو گسترده پروین چو طوق افگنده اندر سر و سیمین
جمال حور بودش طبع جادو سرین گور بودش چشم آهو
❈۲۳❈
لب و زلفینش را دو گونه باران شکربار این بدی و مشکبار آن
تو گفتی فتنه را کردند صورت بدان تا دل کند از خلق غارت
❈۲۴❈
و یا چرخ فلک هر زیب کش بود بران بالا و آن رخسار بنمود
چنین پرورد او را دایگانش به پروردن همی بسپرد جانش
❈۲۵❈
به دایه بود رامین هم به خوزان همیدون دایگان بر جانش لرزان
به هم بودند آنجا ویس و رامین چو در یک باغ آذر گون و نسرین
❈۲۶❈
به هم رُستند آنجا دو نیازی به هم بودند روز و شب به بازی
که دانست و کرا آمد گمانی که حکم هر دو چونست آسمانی
❈۲۷❈
چه خواهد کرد با ایشان زمانه در آن کردار چون دارد بهانه
هنوز ایشان ز مادرشان نزاده نه تخم هر دو در بوم او فتاده
❈۲۸❈
قضا پردخته بود از کار ایشان نبشته یک به یک کردار ایشان
قضای آسمان دیگر نگشتی به زور و چاره زیشان بر نگشتی
❈۲۹❈
چو بر خواند کسی این داستان را بداند عیب های این جهان را
نباید سرزنش کردن بدیشان که راه حکم یزدان بست نتوان

فایل صوتی ویس و رامین بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

منصور محمدزاده
2010-08-06T13:16:09
خواهشمند است این ابیات را به صورت زیر اصلاح فرمایید:نگر چونین شگفت آمد ازیشانکجا بستند بر نابوده پیمانزمانه دستبرد خویش بنمودشگفتی بر شگفتی بر بیفزودبرین پیمان فراوان سال بگذشتز دلها یاد این احوال بگذشتنه مادر بود گفتی مشرقی بودکزو خورشید تابان روی بنمودبه خزّ و قاقم و سمور و سنجاببه زیورهای نغز و درّ خوشاببه بسترهای دیبا و حواصلبپروردش به ناز و کامهء دلگهی گفتی که این باغ خزانستکه درسی میوه های مهرگانستسیه زلفینش انگور به بارستزنخ سیب و دو پستانش دونارسترخش دیبا و اندمش حریرستدو زلفش غالیه گیسو عبیرستو یا چرخ فلک هر زیب کش بودبران بالا و آن رخسار بنمودقضا پردخته بود از کار ایشاننبشته یک به یک کردار ایشانقضای آسمان دیگر نگشتیبه زور و چاره زیشان بر نگشتی---پاسخ: با تشکر از زحمت شما برای ذکر غلطهای چند بخش، متأسفانه شیوه‌ای که شما در ذکر اغلاط داشتید تصحیحش بسیار زمانبر بود و از عهدهٔ من خارج بود، چون باید شعر را کامل می‌خواندم تا محل بیتهایی را که ذکر می‌فرمودید پیدا کنم. لطفاً از این به بعد برای تصحیح غلطها، محل بیت مشکلدار (شمارهٔ بیت)، مورد غلط و درستش را ذکر کنید تا بدون نیاز به بازخوانی شعر بشود آن را تصحیح کرد.
تابان
2013-07-26T09:59:57
مورد گیاهیست که خزان ندارد از اینرو میگویند مخصوص اورمزد جاویدان است .مورد بسیار در مراسم زرتشتیان استفاده میشود .در شهرهای سرد گیاهی داریم کاملا شبیه مورد با همان چیدمان به نام شمشاد
سعید
2013-07-26T10:06:56
به ناشناس:سرین گور اینجا هیچ ربطی به zebra butt نداره!شاعر به یک عضو بدن گور اشاره میکنه. اما معادل انگلیسی نام یک حیوان متفاوت از گور هست که فقط همان عضو بدنش راه راه است. نام اصلیش هم okapi است.
ناشناس
2013-07-26T09:28:13
سرین گور در بیت 44 ستوده شده است و می دانیم به انگلیسی هم zebra butt را داریم و البته انگلیس اش عامیانه ( هامیانه ) و فارسی ان ادیبانه است
قیس
2013-07-26T10:32:45
هوا را در دلش چونان بیاراست ...هوا به معنی تمایل شیطانی!آمده و نفس اماره و نه به معنی آرزو.و میفرماید هوا در دل موبد می افتد و چشم خردش کور میشود
ناشناس
2013-07-26T10:49:07
بیت پنجم کلمه آخر به جای راز باید زاد نوشته شود .به این صورت معنی اش درست میشود ولی کماکان مشکل وزنی دارد
گرسینه
2013-07-26T10:39:08
بیت خرد این راز را بر وی بگشاد که از مادر بلای وی همی زاد مشکل وزنی دارد .انگار مصراع اول چیزی کم دارد من نیافتم دوستان راهنمایی کنند لطفا
امین کیخا
2013-07-26T09:22:39
واژه افسایی یعنی سحر کردن با کلمات و واژگان
امین کیخا
2013-07-26T09:12:10
اما از مرد چند اصطلاح هست که به دوستکامی می نویسم خوشمردی یعنی مردمداری مهمردی یعنی بزرگ مرد بودن سرخمرد ، نازک تن و کم نیرو زادمردی بلند همتی و ازادگیدیومردی بدکارگیزبرمرد همان ابرمرد است
امین کیخا
2013-07-26T09:22:03
بیت 32 دانایی این مهمرد را به رخ می کشد دو واژه خوشاب و ناب وارون هم هستند ولی تنها کسی می فهمد که پهلوی بداند خوشاب یعنی خیس و تر و تازه به اب و ناب ان نغزی ست که در چیزهای خشک باشد و بی اب ان نیکو باشد . درود بر این نیکمرد و واژه افسایی اش !
رادی
2013-07-26T01:23:38
به درستی و راستی سوگند خوردند.افراسیاب هم در شاهنامه به روز سپید و شب لاجورد سوگند یاد کرده بود
امین کیخا
2013-07-26T09:06:31
بیت بیست ، مرد گمان کنم گیاه مورد باشد که خوشبو است
جهن یزداد
2023-11-18T16:45:57.0317162
 هشت بیت مانده به پایان  این امدهبه هم رستند انجا دو نیازیبهم بودند روز و شب به بازیچو سالی ده بماندستند نازانپس انگه رام بردند زی خراسانکه دانست و کرا امد گمانی که حکم هر دو چونست اسمانی