فخرالدین اسعد گرگانی:پس آنگه گرد کرد از مرو یکسر بزودی هر چه اشتر بود و استر
❈۱❈
پس آنگه گرد کرد از مرو یکسر
بزودی هر چه اشتر بود و استر
سراسر گنجهای شاه برداشت
وزان یک رشته اندر گنج نگذاشت
❈۲❈
به مرو اندر در نگش بود دو روز
به راه افتاد با گنج و دل افروز
نشانده ویس را در مهد زرین
چو مه بمیان هفتورنگ و پروین
❈۳❈
شتر در پیش و استر ده هزاری
نبد دینار و گوهر را شماری
همی آمد به راه اندر شتابان
گرفته روز و شب راه بیابان
❈۴❈
به یک هفته دو هفته ره همی راند
به دو هفتهبیابان باز پس ماند
چو آگه شد شه از کردار رامین
چنان افروز رامین بد به قزوین
❈۵❈
ز قزوین در زمین دیلمان شد
ددرفش نام او بر آسمان شد
زمین دیلمان جاییست محکم
بدو در لشکری از گیل و دیلم
❈۶❈
به تاری شب ازیشان ناوک انداز
زنند از دور مردم را به آواز
گروهی ناوک و ژوپین سپارند
به زخمش جوشن و خفتان گذارند
❈۷❈
بیندازند ژوپین را گه تاب
چو اندازد کمان رو تیر پر تاب
چو دیوانند گاه کوشش ایشان
جهان از دست ایشان شد پریشان
❈۸❈
سپر دارند پهناور گه جنگ
چو دیواری نگاریده به صد رنگ
ز بهر آنکه مرد نام و ننگند
ز مردی سال و مه باهم بجنگند
❈۹❈
از آدم تا به اکنون شاه بی مر
کجا بودند شاه هفت کشور
نه آن کشور به پیروزی گشادند
نه باژ خود بدان کشور نهادند
❈۱۰❈
هنوز آن مرز دو شیزه بماندست
برو یک شاه کام دل نراندست
چو رامین شد در آن کشور به شاهی
ز بخت نیک دیده نیکخواهی
❈۱۱❈
همان گه چرم گاوی را بگسترد
چو پنجه بدره سیم و زربرو کرد
یکی زرینه جامش بر سر افگند
به زرین جام سیم و زر پراگند
❈۱۲❈
که هم دل بود وی را هم درم بود
هوادار و هوا خواهش نه کم بود
چو از گوهر همی بارید باران
شکفته گشت بختش را بهاران
❈۱۳❈
همان بیش بود او را سپاهی
ز برگ و ریگ و قطر آب و ماهی
جهان یکباره گرد آمد بر و بر
نه بر رامین که بر دینار بی مر
❈۱۴❈
بزرگانی که پیرامنش بودند
همه فرمانش را طاعت نمودند
چو کشمیر چو آذین و چو ویرو
چو بهرام و رهام و سام و گیلو
❈۱۵❈
شهان دیگر از هر جایگاهی
فرستادند رامین را سپاهی
چنان شد لشکر رامین به یک ماه
که تنگ آمد بریشان راه و بیراه
❈۱۶❈
سپهدار بزرگش بود ویرو
وزیر و قهرمانش بود گیلو
کامنت ها