فخرالدین اسعد گرگانی:چو با رامین سخنها گفت به گوی شهنشه نیز با ویس پری روی
❈۱❈
چو با رامین سخنها گفت به گوی
شهنشه نیز با ویس پری روی
به هشیاری سخنهای نکو گفت
که بر وی نرو شد سنگین دل جفت
❈۲❈
ز هر گونه سخن را ساز می کرد
به بن می برد و باز آغاز می کرد
بدو گفت ای بهار مهر جویان
به چهره آفتاب ماهرویان
❈۳❈
چه مایه رنج بردم در هوایت
چه مایه درد خوردم از جفایت
دراز آهنگ شد در مهر کارم
که تو بر باد دادی روزگارم
❈۴❈
ندانم هیچ خوبی کان ترا نیست
ندانم هیچ نیکی کان مرا نیست
به از ما نیست اکنون در جهان شاه
تو بر خوبان شهی و من شهان شاه
❈۵❈
بیا تا هر دو با هم یار باشیم
به شادی هر دو گیتی دار باشیم
به پرده در تو بانو باش و خاتون
که من باشم شه شاهان ز بیرون
❈۶❈
مرا نامی بود زین پادشایی
ترا باشد همی فرمان روایی
کجا شهری و جایی نامدارست
کجا باغی و راغی پر نگارست
❈۷❈
ترا بخشم سراسر پادشایی
که اکنون تو به صد چندان سزایی
وزیرانم وزیران تو باشند
دبیرانم دبیران تو باشند
❈۸❈
به هر کاری تو فرمان ده بریشان
که ارزانی توی بر داد و فرمان
چو من باشم به مهر تو گرفتار
به جان و دل هوایت را خریدار
❈۹❈
که یارد در جهان با تو چخیدن
دل از پیمان و فرمانت بریدن
نگارینا ز من بپذیر پندم
که من نیکم به تو نیکی پسندم
❈۱۰❈
نه آنم من که چون تو بدگمانم
همه ناراستی باشد نهانم
روانم دوستی را مهربانست
زبانم راستی را ترجمانست
❈۱۱❈
روانم هر چه جوید مهر جوید
زبانم هر چه گوید راست گوید
ز پاکی مهر بر گفتار من نه
ترا یک راست چون گفتار من نه
❈۱۲❈
اگر با من به مهر دل بسازی
دگر ره نرد بی راهی نبازی
چنان گردی که شاهان زمانه
به درگاهت ببوسند آستانه
❈۱۳❈
و گر با من نگه داری همین راه
ز من بدتر نباشد هیچ بدخواه
مکن ماها ز خشم من بپرهیز
که پرهیزد ز خشمم آتش تیز
❈۱۴❈
نگارا شرم دار از روی ویرو
کجا کس را برادر نیست چون او
چرا بر خود پسندی کان هنر جوی
همیشه باشد از ننگت سیه روی
❈۱۵❈
ترا گر زان برادر شرم بودی
مرا پیشه بسی آزرم بودی
چو تو مهر برادر را ندانی
من از تو چون نیوشم مهربانی
❈۱۶❈
چو تو نام نیکان را نپایی
برادر را و مادر را نشایی
من از تو مهر چون امید دارم
و گر تاج از مه و خورشید دارم
❈۱۷❈
مرا یکباره اکنون پاسخی ده
به کام دشمنان با بخت مسته
بگو تا در دل سنگین چه داری
نهال دشمنی یا دوستداری
❈۱۸❈
که من در مهر تو گشتم ز جان سیر
ترا زین پس نپرسم جز به شمشیر
نشاید بیش ازین کردن مدارا
که رازم در جهان شد آشکارا
کامنت ها