فخرالدین اسعد گرگانی:خوشا بادا که از مشرق در آید تو گویی کز گلستانی بر آید
❈۱❈
خوشا بادا که از مشرق در آید
تو گویی کز گلستانی بر آید
ز خرخیز و سمندور و ز قیصور
بیارد بوی مشک و عود و کافور
❈۲❈
چه خوش باشد نسیم باد خاور
به خاصه چون بود با بوی دلبر
نسیمی کز کنار دلبر آید
ز بوی مشک و عنبر خوشتر آید
❈۳❈
نیامد از گلستان بوی نسرین
چنان چون بوی ویس آمد به رامین
همی گفت این نه بوی گلستانست
همانا بوی ویش دلستانست
❈۴❈
چه بادست این که اومید بهی داد
مرا از بوی دلبر آگهی داد
درین اندیشه بود آزاده رامین
که آمد پیش بخت افروز آذین
❈۵❈
چو آذین را بدید از دور بشناخت
همانگه رخش گلگون را بدو تاخت
پیام آور فرود آمد ز باره
نه باره بد یکی پیل تخاره
❈۶❈
شکفته روی و خندان رفت آذین
زمین بوسه کنان در پیش رامین
دمان زو بوی مشک و بوی عنبر
نه بوی مشک و عنبر بوی دلبر
❈۷❈
چه فرخ بود آذین پیش رامین
چه در خور بود رامین پیش آذین
شده هر دو به روی یکدگر شاد
چنانک اندر بهاران سرو و شمشاد
❈۸❈
پس آنگه هر دو اسپان را ببستند
به دشت سبر بر مرزی نشستند
پیام آور بپرسیدش فراوان
ز رفته حالهای روزگاران
❈۹❈
از آن پس داد وی را نامهء ویس
همان پیراهن و واشمهء ویس
چو رامین نامهء آن سیم بر دید
تو گفتی گور دشتی شیر نر دید
❈۱۰❈
ز لرزه سست شد دو دست و پایش
ربودش هوش یاد دلربایش
چنان لرزه به دست او بر افتاد
که آن نامه ز دست او در افتاد
❈۱۱❈
همی تا نامهء دلبر همی خواند
ز دیده سیل بیجاده همی راند
گهی بر رخ نهادی نامه ویس
گهی بر دل نهادی جامه ویس
❈۱۲❈
گهی بوبید مشک آلود جامه
گهی بوسید خون آلود نامه
یکی ابر از دو چشم او بر آمد
که بارانش وقیق و گوهر آمد
❈۱۳❈
وز آن ابر او فتادش برق بر دل
بدیدش برق آتش سوز در دل
گهی از دیده راندی گوهرین جوی
گهی از دل کشیده آذرین هوی
❈۱۴❈
گهی چون دیو زد بیگوش گشتی
فغان کردی و پس خاموش گشتی
گهی بیخود به روی اندر گتادی
ز بیهوشیش گریه برفتادی
❈۱۵❈
چه لختی هوش باز آمد به جانش
صدف شد در دندان را دهانش
همی گفت آه ازین بخت نگونسار
که تخم رنج کشت و شاخ تیمار
❈۱۶❈
مرا ببرید از آن سرو جوانه
که سروستان او کاخست و خانه
مرا ببرید از آن خورشید تابان
که گردونش شبستانست و ایوان
❈۱۷❈
ز چشم من ببرد آن خوب دیدار
چو از گوشم ببرد آن نوش گفتار
ز دیدارش بدل دادست جامه
ز گفتارش بدل دادست نامه
❈۱۸❈
قرار جان من زین جامه آمد
بهار بخت من زین نامهء آمد
پس آنگه پاسخی بنوشت زیبا
بسی نیکوتر از منسوج دیبا
کامنت ها