فخرالدین اسعد گرگانی:سمن بر ویس جوشان و خروشان دو چشمه خونش از دو چشم گریان
❈۱❈
سمن بر ویس جوشان و خروشان
دو چشمه خونش از دو چشم گریان
دریده ماه پیکر جامه بر بر
فگنده لاله گون واشامه از سر
❈۲❈
همی گفت ای مرا چون جان گرامی
دلم را کام و کامم را تمامی
توی بخت مراهمتهای رادی
توی جان مرا همتای شادی
❈۳❈
مدر بر بخت من یکباره پرده
مکن جان مرا در مهر برده
درخت خرمی را شاخ مشکن
مه اومید را در چاه مفگن
❈۴❈
اگر من با تو لختی ناز کردم
و یا بر تو زمانی رشک بردم
مخوان از رشک من چندین فسانه
مکن با من جدایی را بهانه
❈۵❈
چو شش ماه از جدایی درد خوردم
چه باشد گر زمانی باز کردم
نباشد هیچ هجری بی نهیبی
چنان چون هیچ گشقی بی عتیبی
❈۶❈
کرا از عشق باشد در دل آتش
عناب دوست باشد در دلش خوش
عتاب دوستان در وصل و هجران
بماند تا بماند مهر ایشان
❈۷❈
فسونتر باد هر روسی نهیبم
که هم تیمار من گشت این عتیبم
اگر سنگی ز گردون اندر آید
همانا عاشقان را بر سر آید
❈۸❈
پشیمانم چرا کردم عتیبی
کزو بفزود جانم را نهیبی
گمان بردم که کردم بر تو نازی
شد آن ناز مرا بر تو نیازی
❈۹❈
اگر تیزی نمودم از در ناز
نگر تا من ترا چون جویمی باز
مزور جلدیی با تو بر اندم
و زان جلدی چنین خیره بماندم
❈۱۰❈
اگر بودم به ناز اندر گنهگار
شدم با تو به برف اندر گرفتار
چو بودم روز شادی با تو انباز
شدم در روز سختی با تو دمساز
❈۱۱❈
چو از گجرت بسی تیمار خوردم
به بازی باز از تو بر نگردم
کنون دست از عنانت بر نگیرم
همی نالم به زاری تا بمیرم
❈۱۲❈
و گر بپذیتی از من پوزش من
نیفزایی به تندی سوزش من
شوم تا مرگ پیش تو پرستار
برم فرمانت چون فرمان دادار
❈۱۳❈
و گر چونین نورزم مهربانی
بریدن هر گهی از من توانی
همه وقتی توان جستن جدایی
و لیکن جسن نتوان آشنایی
❈۱۴❈
درخت آسان بود از بن بریدن
بریده باز نتوان روینیدن
تو خود دانی که با تو بد نکردم
کنون بی حجه از تو بر نگردم
کامنت ها