گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اسدی توسی:کنون ز ابر دریای معنی گهر ببارم ، گل دانش آرم به بر

❈۱❈
کنون ز ابر دریای معنی گهر ببارم ، گل دانش آرم به بر
فزایم ز جان آفرین شاه را که زیباست مر خسروی گاه را
❈۲❈
شه ارمن و پشت ایرانیان مه تازیان ، تاج شیبانیان
ملک بودلف شهریار زمین جهاندار ارّانی پاک دین
❈۳❈
بزرگی که با آسمان همبرست ز تخم براهیم پیغمبرست
فروغست رایش دل و دیده را پناهست دادش ستمدیده را
❈۴❈
نبشتست بخت از پی کام خویش به دیوان فرهنگ او نام خویش
به فرّش توان رفت بر مشتری به نامش توان بست دیو و پری
❈۵❈
تن و همتش را سرانجام برست که آنجا که ساقش زحل را سرست
به صد لشکر اندر گه رزم و نام نپرسید باید ز کس کاو کدام
❈۶❈
چنو دست زی تیغ و ترکش کشید که یارد به نزدیک تیغش چخید
اگر خشتی از دستش افتد به روم شوندش رهی هر کز آن مرز و بوم
❈۷❈
برد سهم او دل ز غران هژبر کند گرد او خشک باران در ابر
به دریا بسوزد ز تف خیزران چنو زد نوند سبک خیز ران
❈۸❈
اگر بابت روم کین آورد به شمشیر بت را به دین آورد
جهان را اگر بنده خواند ز پیش ز بهرش کند حلقه در گوش خویش
❈۹❈
ز گردون چنان کرد جاهش گذار کز او نیست برتر به جز کردگار
فرستست خشتش به گاه پیام نبردش نویدست و کشتن خرام
❈۱۰❈
عقابیست تیرش که در مغز و ترگ بچه فتح باشد ورا خایه مرگ
سپه را که چون او سپه کش بود چه پیش آب دریا ، چه آتش بود
❈۱۱❈
زمینی که شد جای ناورد اوی کند سرمه در دیده مه گرد اوی
برون از پی دینش پیکار نیست برون از غراش ایچ کردار نیست
❈۱۲❈
چلیپاپرستان رومی گروه چنانند از او وز سپاهش ستوه
بدارند روز و شب از بس هراس به هر کوه دیده ، به هر دیر پاس
❈۱۳❈
ستون سپهر روان رأی اوست سر تخت بخوان جوان جای اوست
چنانست دادش که ایمن به ناز بخسبد همی کبک درپّر باز
❈۱۴❈
شود در یکی روزه ده بار بیش به پرسیدن گرگ بیمار میش
چو خواهندگان دید شادی کند فزون زان که خواهند رادی کند
❈۱۵❈
دو دستش تو گویی گه کین و مهر یکی هست دریا و دیگر سپهر
درین موجها گوهر و جود نم در آن ماه تیغ و ستاره درم
❈۱۶❈
کز آن گوهر و زر که را داد پیش به یک ره گر آری از و کم و بیش
بدین کرد شاید نهان آفتاب بدان شاید انباشت دریا و آب
❈۱۷❈
که را راند خشمش فتد در گداز که را خواند جودش برست از نیاز
چنو تاج و اورنگ را شاه نیست جز او چرخ فرهنگ را ماه نیست
❈۱۸❈
ز هر افسری برتر ست افسرش ز هر گوهری پاکتر گوهرش
هماییست مر چرخ را فّر اوی که شاهی دهد سایهٔ پّر اوی
❈۱۹❈
به چوگان چو برداشت گوی زرنگ ز بیمش بگردد رخ مه زرنگ
کمندش چو از شست گردد رها تو گویی که برداشت ابر اژدها
❈۲۰❈
ز هامون شب تیره بر چرخ تیر کند رشته در چشم سوزن به تیر
چو مالد به زه گوشهای کمان بمالد به کین گوش گشت زمان
❈۲۱❈
به باد تک اسپش به خاور زمین کند غرق کشتی به دریای چین
تف تیغش از هند شب کرد بوم کند باز قنذیل رهبان به روم
❈۲۲❈
نه کس را بود فرّه و جود او نه فرزند چون میر محمود او
شهی مایهٔ شاهی و سروری بزرگی ز گوهر به هر گوهری
❈۲۳❈
گرد زیب از او نامداری همی دهد بوی از او شهریاری همی
دل اختر از جان هوا جوی اوست زبان زمانه ثناگوی اوست
❈۲۴❈
سخنهاش درّست و دانش سرشت خبرهاش هریک چراغ بهشت
چو خرسند بد خوب کاری کند چو خشم آیدش بردباری کند
❈۲۵❈
به نیزه مه آرد ز گردون فرود به ناوک به کیوان فرستد درود
ز دریا کند در تف تیغ میغ ز باران خونین کند میغ تیغ
❈۲۶❈
روا باشد این شاه را ماه تخت که فرزند دارد چنان نیکبخت
برادرش چون ماه آن پاکزاد براهیم بن صفر با فر و داد
❈۲۷❈
پناه جهان خسرو ارجمند دل گیتی امید تخت بلند
بزرگی که اختر گه مهر و خشم به فرمان او دارد از چرخ چشم
❈۲۸❈
بهی در خور تخت او روز بار زهی از در بخت او روزگار
ز شمشیر او لعل جای کمین بریزد ز کف زر به روی زمین
❈۲۹❈
سزد گر کشد بر مه این شاه سر که زینسان برادر وز آنسان پسر
نه زین شاه به در خورگاه بود نه کس را به گیتی چنان شاه بود
❈۳۰❈
نبینی ز خواهنده و میهمان تهی بارگاه ورا یک زمان
همی هرکه جایی فتد در نیاز بدین درگه آیند تازان فراز
❈۳۱❈
رسد هر که آید هم اندر شتاب به خوان و می و خلعت و جاه و آب
نه کس زین شهنشاه دل خسته شد به بر هیچ مهمان درش بسته شد
❈۳۲❈
هر آن کز غم جان و بیم گناه به زنهار این خانه گیرد پناه
ز بدخواه ایمن شود وز ستم چو از چنگ یوز آهو اندر حرم
❈۳۳❈
اگر داد باید شهی هرچه هست دهد این شه و ندهد او را ز دست
چنین باد تا جاودان نام او مگر داد چرخ از ره کام او
❈۳۴❈
همی تا بماند زمان و زمین به فرمانش بادا هم آن و هم این
تن زندگانیش چون کدخدای سلب روز و شب وین جهانش سرای
❈۳۵❈
ز بالای تابنده ماه افسرش ز پهنای گیتی فزون کشورش
جهان خرم از فر و اورند اوی هم از میر محمود فرزند اوی

فایل صوتی گرشاسپ‌نامه بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

علی رجبی
2018-01-16T22:14:55
بیت هشتم اینگونه نگارش خوانش را راحت تر میکندبه "فر اش" توان رفت بر مشتریبیت چهل و دو اشتباه تایپیکند باز "قندیل" رهبان به رومبیت شصت و دوم مصرع دوم اشتباه تایپی"نه" بر هیچ مهمان درش بسته شد
۷
2018-01-17T13:20:29
به فرّش توان رفت بر مشتریفرّش=شکوهشفرّ=بزرگی-شکوه-ارجمندیبخارانید کله ها را پیش از آنکه نظربازی نمایید.