گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اسدی توسی:و ز آن جای با بزم و شادی و رود همی رفت تا نزد ایلاق رود

❈۱❈
و ز آن جای با بزم و شادی و رود همی رفت تا نزد ایلاق رود
یکی رود کز سیم گفتی مگر ببستست گردون زمین را کمر
❈۲❈
به دیدار که موج و دریا نشیب به‌تک چرخ کردار و طوفان نهیب
چوباد از شتاب و چو آتش ز جوش چو‌مارازشکنج‌وچوشیرازخروش
❈۳❈
یکی اژدها نیلگون پیکرش ابر باختر دم، از رستخیز
خروشش ز تندر تک از برق تیز نهیبش ز مرگ و دم از رستخیز
❈۴❈
همه دمّ خَم و همه دل شکن همه رویش ابرو همه تن دهن
گهی داشت جوش از دل بی‌هشان گه از ناف و گیسوی خوبان نشان
❈۵❈
ز پهناش ماهی به ماه آمدی هم از بن به یکساله راه آمدی
به رنگ اینده بد زدوده ز زنگ ولیکن چو سوهان همی سود سنگ
❈۶❈
ز باران گهی درع پرچین شدی گه از باد چون جوشن کین شدی
همه سیم کآن گفتی اندر جهان گدازید و آمد برون از نهان
❈۷❈
دگر صدهزار از گهردار تیغ ز پیش و پس خور همی تاخت میغ
گمان بردی از سهم آن ژرف رود که آمد مجرّه ز گردون فرود
❈۸❈
ز هر سو بی‌اندازه در وی به‌جوش بتان پرندی بر حله پوش
یکی کرته هر یک بپوشیده تنگ همه چشمه چشمه بنفشه به رنگ
❈۹❈
زده دامن کرته چاک از برون گشاده بر و سینة سیمگون
چو جنگی سپاهی فزون از شمار زره پوش و جوشن‌ور و ترگ‌دار
❈۱۰❈
سپهبد به نیک اختر هور و ماه بی‌آزا بگذشت از او با سپاه
گذر کرد از آن سوی خرگاهیان به تاتار زد خیمه ناگاهیان
❈۱۱❈
بر آن مرز خاقان یغر شاه بود که تاج بزرگش بر ماه بود
ز گردان کین جوی سیصد هزار سپه داشت شایسته کارزار
❈۱۲❈
بد از لشکرش خیره چرخ برین نگنجد گنجش به روی زمین
چو از شهر رفتی برون گاه‌گاه به چوگان و گوی از به نخچیرگاه
❈۱۳❈
بدی صد هزاران سران سترگ طرازنده گدش سپاهی بزرگ
هزارانش بالا به پیش اندرون به برگستوان و زره گونه‌گون
❈۱۴❈
ده و شش هزار از مهان سرای ز گوهر کمرشان ز دیبا قبای
پیاده بسی گرد خاقان پرست سپرور همه با کمان‌ها به‌دست
❈۱۵❈
منادی ز هر سو یکی چر بگوی خروشنده تا کیست فریادجوی
ستمدیده هر یک آمدی دادخواه بد و نیک برداشتندی به شاه
❈۱۶❈
بدادی سبک داد و بنواختی وز اندازه بر پایگه ساختی
بدش کوشکی سرکشیده به ماه که پیرامنش بود یک میل راه
❈۱۷❈
بر او سی و یک در همه زرنگار که دادی به هر در یکی روز بار
چنین تا رسیدی سَر مه فراز گشادی یکی در به هر روز باز
❈۱۸❈
بد از پیش هر در یکی تازه باغ پر از گونه‌گون گل‌چوروشن چراغ
ره کوشک یکسر ز ساده رخام زمین مرمر و کنگره عود خام
❈۱۹❈
به گرد اندرش کاخ و گلشن چهل ز زرّ و ز گوهر نه از آب و گل
دو صد گنبد از صندل سرخ عود ستاده به زرین و سیمین عمود
❈۲۰❈
میانش دو ایوان برافراخته سر برجشان تاج مه ساخته
خم طاق هر یک چو پرّ تذور زبس رنگ یاقوت رخشان چو پرو
❈۲۱❈
به یکروی دکانی از زرّ ناب عقیقش همه بوم و درّ خوشاب
برو خرگهی کرده صدرش بپای سرش بر گذشته ز کاخ سرای
❈۲۲❈
همه چوب او زر و گوهر نگار نمد خز و دیبای چینی ازار
چو جشنی بزرگ آمدی گاه‌گاه در آن خیمه آراستی بارگاه
❈۲۳❈
به شهرش نه برف و نه باران بدی جز اندک نمی کز بهاران بدی
ز زربفت چین داشتی جامه شاه ز دیبا دگر مهتران سپاه
❈۲۴❈
بدی جامه کربای درویش را دگر پرنیان هر کم و بیش را
بدان مرز بودند شاهان بسی ولیکن نبد یار خاقان کسی
❈۲۵❈
همه ساله بد خواه ضحاک بود که ضحاک خونریز و ناپاک بود
همی گفت ای کاشکی کز شهان ربودی کسی زاو شهی ناگهان

فایل صوتی گرشاسپ‌نامه بخش ۱۱۱ - صفت رود

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

علیرضا
2013-04-04T23:34:29
شکنج در اینجا(بیت چهارم)به معنی پیچ و تاب آمده ،در واقع همان شکن اما گاها به معنی شکنجه نیز به کار میرود و دراحتمال اینکه با نیشگون یا ویشگون همریشه باشد میرود البته متاسفانه منبع این احتمال را فراموش کرده ام
علیرضا
2013-04-04T23:42:49
به خاور سر به جای از رستخیز در بیت پنجمش
علیرضا
2013-04-05T08:32:17
بی هشان به معنی دیوانگان
علیرضا
2013-04-05T08:34:50
سودن،ساییدن
علیرضا
2013-04-05T08:37:40
طرازنده آرایش دهنده
علیرضا
2013-04-05T08:43:59
کوشک به معنی سرای بزرگ است ولی گاهی هم سراپرده
امین کیخا
2013-04-05T11:33:11
کوشک خان بلند را گویند برای برج واژه نیکوتری است البته برج به معنی بلند معنی میدهد گاهی و کلمه bourg در پایان اسم شهرهای انگلیس هم از همین کلمه است چون شهرها را در دژ های بلند می ساختند ً، تازه ابرو هم که برو گاهی گفته می شود صرف بلند بودنش از صورت شاید اینگونه نام گرفته و بی پیوند نیست با برج