اسدی توسی:چنین بود یک هفته پیوسته جنگ جهان گشت بر چینیان تار و تنگ
❈۱❈
چنین بود یک هفته پیوسته جنگ
جهان گشت بر چینیان تار و تنگ
بد از خیلشان جاودان بی شمار
گرفته بی اندازه پرّنده مار
❈۲❈
به افسونگری بر سر تیغ کوه
شدند از پس پشت ایران گروه
همی مار کردند پرّان رها
نمودند ار ابر اندرون اژدها
❈۳❈
تگرگ آوریدند با باد سخت
پس از باد سرما که درّد درخت
بد از سوی توران زمین افتاب
وز این سو ز سرما همی یخ شد آب
❈۴❈
چنان گشت کز باد بفسرد شخ
همه دشت و کُه برف گسترد یخ
درخش جهنده جهان برفروخت
سیاه ابر با چرخ دامن بدوخت
❈۵❈
بر ایرانیان خواست آمد شکست
که بیکار شدشان ز پیکار دست
خبر یافت از جاودان پهلوان
فرستاد چندی دلاور گوان
❈۶❈
برایشان ز ناگه کمین ساختند
سرانشان به خنجر بینداختند
همان گه ز سرما جهان پاک شد
همه تنبل جاودان پاک شد
❈۷❈
بر کار یزدان کیهان خدیو
چه دارد بها کار جادو و دیو
همه گیتی ار دشمن تست پاک
چو ایزد نگهدار باشد چه باک
❈۸❈
سپهدار بر پیل هم در زمان
خروشید و پیش صف آمد دمان
که گرتان دلیریست جنگ آورید
نه در جنگ نیرنگ و رنگ آورید
❈۹❈
همی اژدها ز ابر سازید و سنگ
چنان کودکان را نمایید رنگ
بَر ما دمان اژدهای نبرد
کمند یلان است در تیره گرد
❈۱۰❈
همان خشت و تیرست مار بپر
فسونگر سواران پرخاشخر
تگرگ فشاننده باران تیر
دم بد دلان زان شده ز مهریر
❈۱۱❈
به نام خدای سروشی سرشت
به شهریور و مهر و اردیبهشت
به فرّ فریدون و ارجش به هم
به گاه و گه شاه هوشنگ و جم
❈۱۲❈
که از من رهایی در ین کار زار
نیابید کس ناشده کار زار
بزد خشت سالارشان را ز زین
فکند و ، به ایرانیان گفت هین
❈۱۳❈
کرا بر سر آید دم رستخیز
به ایران نخواهید بردن گریز
سر از کین ابر کوهه زین نهید
به تیغ و به گرز و و تبرزین دهید
❈۱۴❈
مرا گونه پیری ببستی به جای
به تنهایی آوردمیشان ز پای
دو لشکر نهادند دل ها به مرگ
بیارید تیر از دو سو چون تگرگ
❈۱۵❈
چو بُد جنگ چندی به تیر خدنگ
پس از تیر با نیزه کردند جنگ
پس از نیزه زی تیغ کین آختند
پس از تیغ کشتی فرو ساختند
❈۱۶❈
زده دست از کینه بر یکدگر
یکی در گریبان یکی در کمر
به دشنه یکی گشته سینه شکاف
به خشت آن دگر باز درّیده ناف
❈۱۷❈
سرانجام شد روز ترکان درشت
به ناکام یکسر بدادند پشت
یکی ترکش انداخت دیگر کلاه
گریزان برفتند بی راه و راه
❈۱۸❈
پس اندر نشستند ایرانیان
گشاده به کین دست و بسته میان
همه ره بد افکنده پنجاه میل
گرفتند تیرست و پنجاه پیل
❈۱۹❈
ز خرگاه و از خیمه رنگ رنگ
ز شمشیر و از ترکش پُر خدنگ
ز دیبا و از آلت گونه گون
همه گرد کردند یک مه فزون
❈۲۰❈
چنان توده ای گشت بر چرخ و ماه
که دیدی ازو دیده یکماهه راه
ز پیرامنش زرد و سرخ و بنفش
زده گونه گون پرنیانی درفش
❈۲۱❈
تو گفتی که کوهیست پُر لاله زار
شکفته درخت اندرو صد هزار
سپهدار از او بهر شه برگزید
دگر بر گرفت آنچه او را سزید
❈۲۲❈
ببخشید بهر د گر بر سپاه
سوی جنگ فغفور برداشت راه
کامنت ها