اسدی توسی:دل از دین نشاید که ویران بود که ویران زمین جای دیوان بود
❈۱❈
دل از دین نشاید که ویران بود
که ویران زمین جای دیوان بود
نگه دار دین آشکار و نهان
که دین است بنیان هر دو جهان
❈۲❈
پناه روانست دین و نهاد
کلید بهشت و ترازوی داد
در رستگاری ورا از خدای
ره توبه و توشهٔ آن سرای
❈۳❈
ز دیو ایمنی وز فرشته نوید
ز دورخ گذار و به فردوس امید
رهانندهٔ روز شمار از گداز
دهنده به پول چینود جواز
❈۴❈
چراغیست در پیش چشم خرد
که دل ره به نورش به یزدان برد
روانراست نو حله ای از بهشت
که هرگز نه فرسوده گردد نه زشت
❈۵❈
ره دین گرد هرکه دانا بود
به دهر آن گراید که کانا بود
جهان را نه بهر بیهده کرده اند
ترا نز پی بازی آورده اند
❈۶❈
سخن های ایزد نباشد گزاف
ره دهریان دور بفکن ملاف
بدان کز چه بُد کاین جهان آفرید
همان چون شب و روز کردش پدید
❈۷❈
چرا باز تیره کند ماه وتیر
زمین در نوردد چو نامه دبیر
دم صور بشناس و انگیختن
روان ها به تن ها برآمیختن
❈۸❈
همان کشتن مرگ روز شمار
زمین را که سازد به دل کردگار
زمان چیست بنگر چرا سال گشت
الف نقطه چون بود و چون دال گشت
❈۹❈
تن و جان چرا سازگار آمدند
چه افاتد تا هر دو یار آمدند
همه هست در دین و زینسان بسست
ولیک آگه از کارشان کو کسست
❈۱۰❈
اگر کژ و گر راست پوینده اند
همه کس ره راست جوینده اند
ولیکن درست آوریدن بجای
مر آن را نماید که خواهد خدای
❈۱۱❈
ره دین بپای آر خود چون سزاست
که گیتی به دین آفرید ست راست
همه گیتی از دیو پر لشکرند
ستمکاره تر هر یک از دیگرند
❈۱۲❈
اگر نیستی بندشان داد و دین
ربودی همی این از آن آن ازین
به یزدان بدین ره توان یافتن
که کفرست از و روی تافتن
❈۱۳❈
بد ونیک را هر دو پاداشنست
خنک آنک جانش از خرد روشنست
ازین پس پیمبر نباشد دگر
به آخر زمان مهدی آید به در
❈۱۴❈
بگیرد خط و نامهٔ کردگار
کند راز پیغمبران آشکار
ز کوچک جهان راز دین بزرگ
گشاید خورد آب با میش گرگ
❈۱۵❈
بدارد جهان بر یکی دین پاک
برآرد ز دجال و خیلش هلاک
همان آب گویند کآید پدید
دَرِ توبه را گم بباشد کلید
❈۱۶❈
رسد ز آسمان هر پیمبر فراز
شوند از گس مهدی اندر نماز
سوی خاور آید پدید آفتاب
هم آتش کند جوش طوفان چو آب
❈۱۷❈
از آن پس شگفت دگرگونه گون
بس افتد جهاندار داند که چون
تو آنچ از پیمبر رسیدت به گوش
به فرمان بجای آر آنرا بکوش
❈۱۸❈
بر اسپ گمان از ره بیش و کم
مشو کت به دوزخ برد با فدم
به دست آورد از آب حیوان نشان
بخورزو و پس شادزی جاودان
❈۱۹❈
سر هر دوره راست کن چپ و راست
از آن ترس کآنجا نهیب و بلاست
وز آن بانگ کآید در آن رهگذار
که ره دین مراین را آن را بدار
❈۲۰❈
نشین راست با هرکس و راست خیز
مگر رسته گردی گه رستخیز
کامنت ها