اسدی توسی:جهان ای شگفتی به مردم نکوست چو بینی همه درد مردم از وست
❈۱❈
جهان ای شگفتی به مردم نکوست
چو بینی همه درد مردم از وست
یکی پنج روزه بهشتست زشت
چه نازی به این پنج روزه بهشت
❈۲❈
ستاننده چابک رباییست زود
که نتوان ستد باز هرچ او ربود
سراییست بر وی گشاده دو در
یکی آمدن را شدن ، زآن به در
❈۳❈
نه آن کآید ایدر بماند دراز
نه آنرا که رفت آمدن هست باز
چو خوانیست بر ره که هرکس زپیش
شود زود چون خورد از وبهر خویش
❈۴❈
بتی هست گویا میانش اهرمن
فریبنده دل ها به شیرین سخن
هرآنکش پرستد بود بت پرست
چه با او چه با دیو دارد نشست
❈۵❈
چه چابوک دستست بازی سگال
که در پرده داند نمودن خیال
دو پرده بر این گنبد لاجورد
ببندد همی گه سیه گاه زرد
❈۶❈
به بازی همین زین دو پرده برون
خیال آرد از جانور گونه گون
بتی شد تنش از رشک و جانش ز آز
دو دست از امید و دو پای از نیاز
❈۷❈
دل از بی وفایی و طبع از نهیب
رخان از شکست و زبان از فریب
دو گونه همی دم زند سال و ماه
یکی دم سپید و یکی دم سیاه
❈۸❈
بر این هر دو دم کاو برآرد همی
یکایک دم ما شمارد همی
اگر سالیان از هزاران فزون
دراو خرمی ها کنی گونه گون
❈۹❈
به باغی دو در ماند ار بنگری
کز این در درآیی ، وزان بگذری
بر او جز نکوهش سزاوار نیست
که آنک آفریدش سبکبار نیست
❈۱۰❈
کنون چون شنیدی بدو دل مبند
و گر دل ببندی شوی درگزند
کامنت ها