اسدی توسی:پس آن گه ز دریا به هامون شدند به یک ماه از چین به بیرون شدند
❈۱❈
پس آن گه ز دریا به هامون شدند
به یک ماه از چین به بیرون شدند
همی خواست مهراج تا پهلوان
ببیند همه کشور هندوان
❈۲❈
نمایدش جاه و بزرگی خویش
ز بس شهر یاران کش آیند پیش
سوی شهرها شاد دادند روی
شد این آگهی نزد هر نامجوی
❈۳❈
شهان و مهان کارساز آمدند
پرستنده از پیش باز آمدند
همه شهرها گشت آراسته
همه راه پر نزل و پر خواسته
❈۴❈
زمین باغ فردوس دیدار شد
هوا ابر بارنده دینار شد
ز رامش جهان بانگ خنیا گرفت
ز بس درّ کشور ثریا گرفت
❈۵❈
به دشتی رسیدند روزی ز راه
بی اندازه بر وی ز طوطی سیاه
به تن پاک همواره زنگار گون
به چنگال و منقار گلنار گون
❈۶❈
زمین از بس انبوه ایشان به هم
چو پاشیده بر سبز دیبا بقم
چو دریای اخضر که جوشان بود
درود موج بر سرخ مرجان بود
❈۷❈
درختی در آن دشت بر آب کند
گشن برگ و شاداب شاخ و بلند
کبودش تن و برگ یکسره سپیده
سیه تخمش و بار چون مشک بید
❈۸❈
همه شاخسارش پر از طوطیان
برو ساخته صدهزار آشیان
ز شاخ و تنش هر که کرد اندرون
به آهن خلیده همی زآزمون
❈۹❈
همان گه خروشیدن آراستی
وزو چون زرگ خون روان خاستی
گرفتند از طوطیان بی شمار
دگر روز کردند از آن جا گذار
کامنت ها