گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اسدی توسی:گرفتند از آنجای راهِ دراز جزیری پدید آمد از دور باز

❈۱❈
گرفتند از آنجای راهِ دراز جزیری پدید آمد از دور باز
یکی مرد پویان ز بالا به پست خروشان گلیمی فشانان به دست
❈۲❈
چو دیدند بُد ز اندلس مهتری به پرسش گرفتندش از هر دری
چنین گفت کز بخت روز نژند مرا باد کشتی بایدر فکند
❈۳❈
ازین کُه دمان نره دیوی شگفت برون آمد و کشتی ما گرفت
دو صد مرده بودیم نگذاشت کس همه خورد و من مانده‌ام زنده بس
❈۴❈
سپهبد مرورا به کشتی نشاست به کین جستن دیو، خفتان بخواست
گرفتند لشکر به یک ره خروش که او منهراس است، با او مکوش
❈۵❈
که با خشم چشم ار بر آغالدت به یک دَم همه زور بفتالدت
دژ آگاه دیوی بدو منکرست به بالا چهل رش ز تو برترست
❈۶❈
به سنگی کند با زمین پست کوه سپاه جهان گردد از وی ستوه
چو غرّد برد هوش و جان از هژبر ز دندان درخش آیدش وز دم ابر
❈۷❈
به جستن بگیرد ز گردون عقاب نهنگ آرد از ژرف دریای آب
بدین کوه شهری بدُست استوار درو کودک و مرد و زن بی‌شمار
❈۸❈
ز مردم وی آن شهر پرداختست نشمین به غاری درون ساختست
چو بیند یکی کشتی از دور راه بگیرد، کند مردمان را تباه
❈۹❈
ز دریا نهنگ او به خشکی برد به خورشید بریان کند پس خورد
چو جان شد به در باز ناید ز پس ز مادر دوباره نزادست کس
❈۱۰❈
سپهدار گفت از من آغاز کار خود این رزم کرد آرزو شهریار
ازین زشت پتیاره چندین چه باک همین دم ز کوهش کشم در مغاک
❈۱۱❈
جز از بیم جان گردگر نیست چیز چنان چون مرا جان و راهست نیز
به شیری توان شیر کردن شکار به گرد سواران رسد هم سوار
❈۱۲❈
بسی لابه کردند و نشنید گرد پیاده برون رفت و کس را نبرد
همی گشت بر گرد آن کوه برز به بازو و کمان و، به کف تیغ و گرز
❈۱۳❈
به ناگه بدان دیوش افتاد چشم ورا دید در ژرف غاری به خشم
یکی جانور کونه پر جنگ و جوش که هرکش بدیدی برفتی ز هوش
❈۱۴❈
چو شیرانش چنگال و چون غول روی به کردار میشان همه تنش موی
دو گوشش چون دو پرده پهن و دراز برون رسته دندان چویشک گراز
❈۱۵❈
ستبری دو باز و مه از ران پیل رخش زرد و دیگر همه تن چو نیل
همی ریخت غاز از غرنبیدنش همی شد نوان کُه ز جنبیدنش
❈۱۶❈
ز صدرش فزون ماهی خورده بود ز پیش استخوان‌هاش گسترده بود
دل شیر جنگی برآورد شور به یزدان پناهید و زو خواست زور
❈۱۷❈
گشاد از خم چرخ تیری به خشم زدش بر قفا، برد بیرون ز چشم
غریوی برامد از آن نرّه دیو که برزد به هم غاز و که ز آن غریو
❈۱۸❈
دمان تاخت کآید به بالا ز زیر دَرِ غاز بگرفت گرد دلیر
به خنجر یکی پنجه بنداختش در آن غاز هر سو همی تاختش
❈۱۹❈
به هر گوشه کز غاز سر بر زدی یکی گرزش او زود بر سر زدی
فغانی ز دیو و خروشی از وی به خون غرقه دیو و به خوی جنگوی
❈۲۰❈
نبودش برون راه کآید به جنگ برو بر شد آن غاز زندان تنگ
ز خونش که شد در هوا شاخ شاخ همی لاله رُست از شخ سنگلاخ
❈۲۱❈
خروشش همی برگذشت از سپهر دَمش آتش و دود بر زد به مهر
چو بیچاره شد کوه کندن گرفت ز بر سنگ خارا فکندن گرفت
❈۲۲❈
به هر سنگ کافکندی از خشم و کین هوا تیره گردید و لرزان زمین
گرفته رهش پهلوان سپاه همی داشت از سنگ او تن نگاه
❈۲۳❈
گهی گرز کین کوفتش گاه سنگ در آن غاز کرده برو راه تنگ
سرانجان سنگی گران از برش فرو هشت کافشاند خون از سرش
❈۲۴❈
تن نیلگونش و شی پوش گشت چو کوهی بیفتاد و بی‌هوش گشت
سبک پهلوان پیش کآید به هوش به غاز اندرون رفت چون شیر زوش
❈۲۵❈
دو دست و دو پایش به خم کمند فرو بست و دندانش از بُن بکند
گزید از سپه مرد بیش از شمار به کشتیش بردند از آن ژرف غاز
❈۲۶❈
همی غرقه شد کشتی از بار اوی سپه خیره یکسر ز دیدار اوی
رسن‌های کشتی جدا هر کسی ببستند بر دست و پایش بسی
❈۲۷❈
چو هُش یافت هرگاه گشتی دمان گسستی فراوان رسن هر زمان
زدی نعره‌ای سهمگین کز خروش شدی کوه جنبان و دریا به جوش
❈۲۸❈
جهان پهلوان پیبش دادآفرین بسی کرد با مهر یاد آفرین

فایل صوتی گرشاسپ‌نامه بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

امین کیخا
2013-04-11T01:31:53
این داستان شگفتیست زیرا اگر شاهنامه را بنگریم سام سوار دیوی به نام گندرو را می کشد و اینجا هم فقط نام دیو عوض شده و در کارنامه های اقوام عربی و یهودی نیز از دیوی به نام عنق نام امده که به دست موسی هلاک شده است با ضربه ای به پاشنه و شتالنگش و اورا ز عادیان خوانده اند أوستا نیز ذکری از نبرد کرساسپه با دیو میدهد که ان دیو با ضربه به غوزکش کشته شده است ولی درسامنامه که قرن 8 نوشته شده جای منهراس اسدی توسی را عنق گرفته است ، برای خواندن مطلب های بیشتر به کتاب عشق شباب و رندی نوشته مهران افشاری مراجعه کنید