اسیری لاهیجی:مرتضی آن منبع صدق و صفا آن وصی و جانشین مصطفی
❈۱❈
مرتضی آن منبع صدق و صفا
آن وصی و جانشین مصطفی
گفت هر گه من تفکر می کنم
خلق عالم را تصور می کنم
❈۲❈
آن یکی خوکست در بیغیرتی
وان دگر خود همچو سگ شد شهوتی
آن یکی گرگ است در درندگی
وان دگر پیوسته در خر بندگی
❈۳❈
آن یکی در کبر چون شیر و پلنگ
وان دگر چون خر به قید پالهنگ
دل بهر وصفی که گردد متصف
تو همانی گر جوانی ور خرف
❈۴❈
اصل انسان در حقیقت خود دلست
باقی اعضا همه فرعش شدست
داد پیغمبر از این معنی خبر
گفت حق را نیست بر صورت نظر
❈۵❈
هم نظر نبود به اعمال شما
شد دل انسان نظرگاه خدا
هست منظور خدا نیات تو
آن دل پر نفی و پر اثبات تو
❈۶❈
گر دلت نیک است شد افعال نیک
دل چو بد شد فعل بد گردد ولیک
شد صلاح دل صلاح این بدن
نیست کس را اندرین معنی سخن
❈۷❈
دل چو فاسد گشت انسان فاسدست
گر حریف باده و گر عابدست
گر به صورت متقی و زاهدست
بد بود زیرا دلش با شاهدست
❈۸❈
ظاهراً معمور ودر باطن خراب
او ب صورت آبی ودر معنی سراب
اهل دل از دل سعادت یافتند
خنگ دولت سوی بالا تاختند
❈۹❈
نقش غیر از لوح دل شستند پاک
جامۀ هستی خود کردند چاک
از وصال دوست شاد و خرم اند
واصل جانان و با جان همد م اند
❈۱۰❈
هر کرا دل نیست او بی بهره است
در جهان ا ز بینوایی شهره است
رو ب ه اسفل دارد او چون گاو و خر
نیستش کاری بغیر از خواب وخور
❈۱۱❈
حق همی گوید که ایشان فی المثل
همچو گاوند و چو خر بل هم اضل
بی نصیب از هر کمالند آن گروه
غافل از ارباب حالند آن گروه
❈۱۲❈
اهل دل شو اهل دل شو اهل دل
ورنه همچون خر فرومانی به گل
هر کرا دل نیست گوهر جانش مباد
هر که بی سر گشت سامانش مباد
❈۱۳❈
هر کرا باشد دل چون آینه
حق همی بیند درون آینه
در چنین دل می توان دیدن عیان
آنچه پنهانست از خلق جهان
❈۱۴❈
از غبار غیر دل را صاف کن
تا جمال یار بینی بی سخن
بر در دل باش دایم پاسبان
غیر او مگذار در دل یک زمان
❈۱۵❈
مقصد و مقصود خلقت این دلست
هر چه می جویی از این دل حاصلست
هر چه عارف داند از دل خوانده است
از کتاب و در س دست افشانده است
❈۱۶❈
این سخ ن ز استفت قلبک جو نشان
تا بدانی علم عارف را بیان
کامنت ها