اسیری لاهیجی:آن یکی از پیر بسطامی سئوال کرد ره چونست سوی ذوالجلال
❈۱❈
آن یکی از پیر بسطامی سئوال
کرد ره چونست سوی ذوالجلال
نیک بشنو تا چه گفت آن مقتدا
در گذر از خود رسیدی با خدا
❈۲❈
گفت تو بر خیز ای سائل ز راه
چون تو برخیزی عیان گردد اله
نقش هستی را ز لوح دل تراش
تا نماید فاش نقش جانفزاش
❈۳❈
نیست از خود شو که تا یابی نجات
چون تو برخیزی نشیند حق بجات
زین معما کی کنی تو فهم راز
چو ن به خود بینی گرفتاری تو باز
❈۴❈
تا نیایی از لباس خود برون
کی به بزم وصل ره یابی درون
کی بیابی ره در این عالی مقام
تا نگردد رهبرت لطف کرام
❈۵❈
زانکه بی ارشاد پیر رهنما
هیچ طالب ره نیابد با خدا
گر به امر پیر این ره می روی
عهده بر من عاقبت حق بین شوی
❈۶❈
گر به خودخواهی شدن این راه دور
رهزنت سازد در ین ره عور و کور
تا نشان ره نگوید پیر راه
ره چه داند طالب راه اله
❈۷❈
هر که او در عشق جانان می رود
پیر باید ورنه کارش بد شود
در پناه کاملی ایمنی نشین
سر مپیچ از حکم آن سلطان دین
❈۸❈
تا به یمن دولت مردان حق
بر همه خلق جهان یابی سبق
ظاهرت باطن شود، غیبت حضور
ماتمت سور آید و غم ها سرور
❈۹❈
درد درمان گردد و هجران وصال
بعد نزدیکی شود، نقصان کمال
نقش عالم سر بسر مبدل شود
باب تفصیل جهان مجمل شود
❈۱۰❈
کل شئی هالک گردد عیان
رو نماید آن قیامت این زمان
نقد بینی وعده های نسیه را
لذت و آرام و انوار بقا
❈۱۱❈
پرده بردار از رخ و اسرار بین
تا شود علم الیقین عین الیقین
رخت بر بند و بکل ظن و خیال
تا ن م اید رخ جمال با کمال
❈۱۲❈
چون بنوشیدی شراب بیخودی
فارغ آیی از همه نیک و بدی
مست گردی از می جام وصال
محو باشی در جمال ذوالجلال
❈۱۳❈
کفر برخیزد همه ایمان شود
مشکل عالم به حق آسان شود
رو نماید آفتاب حسن دوست
از پس هر ذره کو مغزست و پوست
❈۱۴❈
بیند اینجا هر که ارباب صفاست
در قیامت آنچه موعود خداست
از خلاف نفس و از ارشاد پیر
کشف این معنی بجو ای بینظیر
❈۱۵❈
رو ریاضت کش که تا یابی صفا
از خلاف طبع جو جان را جلا
از هوی و از ه وسها پاک شو
همچو روح اللّه بر افلاک شو
کامنت ها