حکیم سبزواری:زور و زر ننگرد او عجز و سکون آوردیم نخرد علم و خرد رو بجنون آوردیم
❈۱❈
زور و زر ننگرد او عجز و سکون آوردیم
نخرد علم و خرد رو بجنون آوردیم
یار یکرنگی و دلخواست از آن اینهمه رنگ
گاه از دیده گه ازچهره برون آوردیم
❈۲❈
نامد اندر خور سلطان غمت کشور عقل
رو از این خطه سوی ملک جنون آوردیم
گرچه دردی کش گردون شدمی روز نخست
حالیا شور تو از چرخ فزون آوردیم
❈۳❈
پر دلی بین که باین نوسفری در ره دوست
رو در آغاز باین دجلهٔ خون آوردیم
آخر آن آهوی وحشی نشدی رام بما
با همه رنج که بردیم و فسون آوردیم
❈۴❈
شیئی للّه زدم اسرار بهر درنگشود
عاقبت روی طلب سوی درون آوردیم
کامنت ها