حکیم سبزواری:فلک گشته سرگشتهٔ کوی او بود روی عالم همه سوی او
❈۱❈
فلک گشته سرگشتهٔ کوی او
بود روی عالم همه سوی او
همی می رسد بر مشام دلم
ز گل خاصه از اهل دل بوی او
❈۲❈
مه و مهر بین بر کمیت فلک
شب و روز اندر تکاپوی او
نه آغاز پیدا نه انجام و هست
تمامی یکی پرتو روی او
❈۳❈
شمیم جنان چیست با نگهتش
کجا طوبی و قد دلجوی او
تو و کوثر و سبحهای پارسا
من و جام و زنّار گیسوی او
❈۴❈
بدین ضعف کردیم آهنگ عشق
دل و خسته و زور بازوی او
رخم زرد و مویم سفید اشک سرخ
سیه روز و سودائی از موی او
❈۵❈
ز اسرار گر سر برد نیست باک
دو گیسوش چوگان سرم گوی او
کامنت ها