حکیم سبزواری:گیرم نقاب برفکنی از رخ چو ماه کو تاب یک کرشمه و کو طاقت نگاه
❈۱❈
گیرم نقاب برفکنی از رخ چو ماه
کو تاب یک کرشمه و کو طاقت نگاه
یک شمه از طراوت رویت بهار و باغ
یک پرتو از فروغ رخت نور مهر و ماه
❈۲❈
یکبار رخش نازبرون تا ز و باز بین
عشاق را جبین مذلت به خاک راه
در خون نگر بمالم دل مردمان چشم
بر پا نموده از مژگان رایت سپاه
❈۳❈
عزم شکار کرده مرانم که عیب نیست
وقت شکار بودن سگ در قفای شاه
آن مه سپه کشد پی تاراج جان ز ناز
من میکنم مبارزه با خیل اشک و آه
❈۴❈
جز پیش این بتان خداوندگار حسن
در مذهب که بوده روا قتل بیگناه؟
در ترک و تاز لشکر نازش به ملک حسن
کس جان نبرد خاصه تو اسرار از این سپاه
کامنت ها