حکیم سبزواری:اختران پرتو مشکوة دل انور ما دل ما مظهر کل کل همگی مظهر ما
❈۱❈
اختران پرتو مشکوة دل انور ما
دل ما مظهر کل کل همگی مظهر ما
نه همین اهل زمین را همه باب اللهیم
نه فلک در دورانند بدور سرما
❈۲❈
بر ما پیر خرد طفل دبیرستانست
فلسفی مقتبسی از دل دانشور ما
گرچه ما خاک نشینان مرقع پوشیم
صد چو جم خفته بدریوزه گری بردرما
❈۳❈
چشمهٔ خضر بود تشنه شراب ما را
آتش طور شراری بود از مجمر ما
ای که اندیشهٔ سرداری و سرمیخواهی
به کدوئی است برابر سر و افسر بر ما
❈۴❈
گو به آن خواجه هستی طلب زهد فروش
نبود طالب کالای تو در کشور ما
بازی بازوی نصریم نه چون نسربچرخ
دو جهان بیضه و فرخی است بزیریرما
❈۵❈
ماه گر نور و ضیاکسب نمود از خورشید
خور بود مکتسب از شعشعهٔ اختر ما
خسرو ملک طریقت بحقیقت مائیم
کله از فقر بتارک ز فنا افسر ما
❈۶❈
عالم و آدم اگر چه همگی اسرارند
بود اسرار کمینی ز سگان در ما
ساقی بیا که گشت دلارام رام ما
آخر بداد دلبر خوش کام کام ما
❈۷❈
بس رنج بردهایم و بسی خون که خوردهایم
کان شاهباز قدس فتادی بدام ما
در دار ملک عالم معنی دم نخست
زد دست غیب سکه دولت بنام ما
❈۸❈
مائیم اصل و جمله فروع فروغ ماست
گرخواجه منکر است بنوشد ز جام ما
بر آستان پیر مغان رو نهادهایم
برتر ز عرش آمده زین رو مقام ما
❈۹❈
عرش سپهر خود چه بود پیش عرش دل
یا کعبه در برابر بیت الحرام ما
هر ذره خاک دره و هر تخته تخت شد
چون آمد آن همای همایون بدام ما
❈۱۰❈
گلبانگ نیستی چو شد از بام ما بلند
نه بام چرخ وام برند از دوام ما
اسرار بشکند کله خسروی بفرق
تا گفته میفروش تو هستی غلام ما
کامنت ها