حکیم سبزواری:سینه پر ناله و لب خاموش است بر زبان قفل و دلم در جوش است
❈۱❈
سینه پر ناله و لب خاموش است
بر زبان قفل و دلم در جوش است
خود گر افلاک و گر عنصر خاک
همه را بار غمش بر دوش است
❈۲❈
آن یک از شوق شب و روز برقص
وین یک از جام می اش مدهوش است
برهش بسته کمر چون جوزا
هرچه کوکب بفلک منقوش است
❈۳❈
اختران چنگ زنان چون ناهید
محفل آراسته نوشا نوش است
مهر بگداختهٔ آتش او است
که بسر در طلبش درگوش است
❈۴❈
ماه آورده کلف بر رخسار
کز غمش خون بدلش در جوش است
مه نو پیش خم ابرویش
حلقهٔ بندگیش در گوش است
❈۵❈
قطب را کز حرکت افتاده
داده جامی ز ازل بی هوش است
خاکیان را همه از جلوهٔ او
شاهدی در برو هم آغوش است
❈۶❈
دارد اسرار برندان پیوند
گرچه زاهد صفت ازرق پوشست
کامنت ها