حکیم سبزواری:دل خود تنگ ز غنچه دهنی باید ساخت روز خود تیره ز زلف سیهی باید کرد
❈۱❈
دل خود تنگ ز غنچه دهنی باید ساخت
روز خود تیره ز زلف سیهی باید کرد
خاطر خویش پریشان ز پریشان موئی
دل شکسته ز شکست کلهی باید کرد
❈۲❈
مصر دل بایدت از بهر عزیزی آراست
یوسف جان بدر از قعر چهی باید کرد
تا بکی معتکف کاخ هوس باید بود
کاروان رفت دلا رو برهی باید کرد
❈۳❈
ای که از مهر رخ تست فروغ دو جهان
فکر بهبودی بخت تبهی باید کرد
خواجگان را به غلامان نظری باید بود
محتشم را به حشم رحم گهی باید کرد
❈۴❈
سرگران این همه با ناز نمی باید رفت
به شهید ره خود هم نگهی باید کرد
نار اسرار چو نور است ازانرو که ازاوست
طاعتی گر ننمودی گنهی باید کرد
❈۵❈
بوی زلف بیقراری برقرارم میرسد
نافهٔ آهوی چین مُشک تتارم میرسد
باد عنبر بوست گوئی آید از شهر ختن
نی خطا گفتم ز چین زلف یارم میرسد
❈۶❈
گردراهش مردمان روبند با مژگان چشم
کان زمان از گرد ره آن شهسوارم میرسد
تا رساند مژدهٔ وصلت سوی دل هر نفس
پیک آهی از دل امیدوارم میرسد
❈۷❈
رخش تازان سرشکم سرخ رودرتاز و تک
کف زنان مژگان که شاه تاجدارم میرسد
صفحهٔ جان پاک کن اسرار از نقس دوئی
شهر دل آئین ببند آن شهریارم می رسد
کامنت ها