حکیم سبزواری:حسن رخی کان تراست ماه ندارد گو بر رخش طره سیاه ندارد
❈۱❈
حسن رخی کان تراست ماه ندارد
گو بر رخش طره سیاه ندارد
این چه گیاه خط است وین چه گل روی
خلد چو این گل چو آن گیاه ندارد
❈۲❈
دُرکه نهان کرده ای بحقّهٔ یاقوت
جوهرئی را نبوده شاه ندارد
دل که بیغما ربودی از کف او جان
غیر دو چشم خودت گواه ندارد
❈۳❈
بوالعجبیهای عشق بین که مسخّر
کرده جهان آن شه و سپاه ندارد
صبر و خِرَد دین و دل قرار و توانم
برده به حدّیکه سینه آه ندارد
❈۴❈
ای صنم اسرار را مران ز در خویش
زانکه بغیر از درت پناه ندارد
کامنت ها