عطار:بگویم با او سر عدل ای دوست اگر دانی طریق عدل نیکوست
❈۱❈
بگویم با او سر عدل ای دوست
اگر دانی طریق عدل نیکوست
کسی را عدل باشد اندر این راه
که او باشد ز اصل کار آگاه
❈۲❈
گزیند او طریق مصطفی را
بداند در حقیقت مرتضی را
شریعت را شعار خویش سازد
طریقت را دثار خویش سازد
❈۳❈
حقیقت را مقام قرب داند
وجود خود بدین منزل رساند
عدالت این بود کاگاه باشی
بمعنی بر طریق شاه باشی
❈۴❈
عدالت آن بود کانرا بدانی
چه باشی مبتلا او را بخوانی
عدالت آن بود ای مرد آگاه
که برداری وجود خویش از راه
❈۵❈
عدالت آن بود ای یار انوار
که باشد در دل تو حبّ حیدر
عدالت آن بود گر راز جوئی
سخن جز حیدر صفدر نگوئی
❈۶❈
عدالت آن بود گر راز بینی
که در کونین جز حیدر نه بینی
عدالت آن بود گر خنده باشی
میان عارفان فرخنده باشی
❈۷❈
عدالت آن بود گر راه جوئی
طریق ملت آن شاه جوئی
تو عادل دان که دارد حب حیدر
مطیع مرتضی باشد چو قنبر
❈۸❈
تو عادل دان که راه مرتضی رفت
نه همچون جاهلان راه خطا رفت
اگر دانی علی را عادلی تو
وگر نه در حقیقت جاهلی تو
❈۹❈
اگر عادل شوی بر راه باشی
که در ملکش بود چه دادخواهی
اگر تو عدل ورزی زنده باشی
میان عارفان فرخنده باشی
❈۱۰❈
ترا گر عدل باشد راه جوئی
حقیقت مظهر الله جوئی
بخواه از عدل هر چیزی که خواهی
نهی از عدل بر سر تاج شاهی
❈۱۱❈
ز جهل جاهلان این سر نهان کن
ولی نزدیک دانایان عیان کن
چه دارد این جهان اغیار بسیار
تو از اغیار سرّ خود نگهدار
❈۱۲❈
بود هفتاد و سه ملت بعالم
یکی را دین حق باشد مسلم
دگر هفتاد و دو اغیار باشند
نه ایشان در خور اسرار باشند
❈۱۳❈
بگفت منصور سر لو کشف را
عیان میکرد سرّ من عرف را
شنودی جاهلان با او چه کردند
چه نادانی به آن حق گو که کردند
❈۱۴❈
اگر من باز گویم ای برادر
جهان زیر و زبر گردد سراسر
نگو دانم همه اسرارها را
طریق مصطفی و مرتضی را
❈۱۵❈
باسرار معانی راه بینم
ولی این ره بسوی شاه بینم
درون پرده دل راز دارد
در رحمت برویم باز دارد
❈۱۶❈
نکو بینم همه اسرار حیدر
بود نور دلم ز انوار حیدر
درون پردهٔ دل مهر حیدر
ز مهوش خانهٔ دل شد منور
❈۱۷❈
درون پردهٔ دل شاه باشد
حقیقت از همه آگاه باشد
موانع از دل خود دور گردان
که تا بینی تو در دل نور یزدان
❈۱۸❈
بود نزدیک او اما تو دوری
نمیبینی به چشم دل چه کوری
درون پردهٔ دل اوست مستور
که میگوید اناالحق همچو منصور
❈۱۹❈
درون پردهٔ دل شهریاریست
مرا جز عشق او دیگر چه کاریست
درون دل چه خالی شد ز اغیار
نماند در دل تو غیر آن یار
❈۲۰❈
پس آنگاهی بنورش محو مانی
بمانی در بقایش جاودانی
دگر پرسی بیان بحر و قطره
بگویم فاش تا یابی تو بهره
کامنت ها