عطار:بگویم با تو سری ای سخندان ازین عالم کجا خواهد شدن آن
❈۱❈
بگویم با تو سری ای سخندان
ازین عالم کجا خواهد شدن آن
دگر گویم فنای او کدام است
چو فانی شد بقای او کدام است
❈۲❈
چو انسان رفت پاک از ملک عالم
مر او را گشت سلطانی مسلم
بقای خود مقرر در فنا دید
صفای باطن خود در صفا دید
❈۳❈
چه بینم هست انسان مرد کامل
که شد در بحر الاالله واصل
شناس انسان کامل مصطفی را
بدانی مظهر نور خدا را
❈۴❈
برو ختم است اسرار معانی
بدو باشد بقای جاودانی
تو حیدر را شناس انوار یزدان
که باشد گاه پیدا گاه پنهان
❈۵❈
تو او را مظهر انوار حق دان
تو او را گوهر آدم را صدف دان
در این دریا جواهر بیشمار است
ولی انسان ز جوهر های یار است
❈۶❈
در این اسرار چون گشتی تومحرم
روی چون قطره اندر بحر اعظم
بگویم میرود قطره به دریا
تو بشنو این سخن ای مرد دانا
❈۷❈
برو بشناس خود را ای برادر
که تا باشی به نور حق منور
نگه میکن تو آخر از کجائی
در این نیلی قفس بهر چرائی
❈۸❈
بدان گر داری از اسرار بهره
که از بحر وجود اوست قطره
چه دانستی تو ای انسان کامل
شوی در بحر الا الله و اصل
❈۹❈
کسی کو خویش را این دم بدانست
خدای خویشتن را هم بدانست
باول چونکه ظاهر گشت انوار
برون آمد ز پرده سر انوار
❈۱۰❈
همه خلق جهان در سایهٔ او
زمین و آسمان پیرایهٔ او
اگر ظاهر نمیشد او بعالم
نبودی سایهٔ او در جهان کم
❈۱۱❈
اگر غایب شدی یک دم ز دنیا
نبودی سایهٔ پیرایه بر ما
حدیث لو خلق را معنی این است
طریق راستی در دین همین است
❈۱۲❈
چه دانستی برو با خویش میناز
مگو با ناکسان زینهار این راز
ز بحرش خویش را گم کن چو قطره
که تا یابی ز اصل خویشتن بهره
❈۱۳❈
به آخر وصل انسان با خدا شد
چو قطره سوی بحرش آشنا شد
زمن پرسی طریق اولیا را
طریق صدر دارانبیا را
کامنت ها