عطار:یکی دلقی و دو نان و سجاده چو دانا گوشهٔ عزلت فتاده
❈۱❈
یکی دلقی و دو نان و سجاده
چو دانا گوشهٔ عزلت فتاده
بترک جمله بایداکردی یار
ارادت را نشاید جز که اینکار
❈۲❈
بدان ای طالب راه سعادت
که آمد اصل کارت با سه عادت
نخستین آنکه اندک خوار گردی
اگر پرخور شوی پر خوار گردی
❈۳❈
دوم کم گوی تا گردی سلامت
که پرگوئی بسی دارد ملامت
سیم کم خسب تا کاهل نگردی
که از کاهل نیاید هیچ مردی
❈۴❈
تو دایم این سه عادت را نگهدار
سعادت بر تو بگشاید همه کار
که تا یابی در این ره اجتهادی
همی کن دائماً با خود جهادی
❈۵❈
بجد و جهد و سعی و طاقت خویش
خورش از خود بگیر ای مرد درویش
خورش چون از وجودت پاک باشد
خورنده رهرو و چالاک باشد
❈۶❈
خورش در راه تو اصل تمام است
ز خوردن کار هرکس بانظام است
خورش را اصل راه کار دین دان
خللها ازخورش آمد یقین دان
❈۷❈
هران تن کو بشبهت پرورش کرد
هر آن آفت کزو آید خورش کرد
که تا یابی تو ذوقی از طریقت
شود مکشوف بر جانت حقیقت
❈۸❈
ز تقوی جامهٔ ایمان خود دوز
که تا عریان نمانی اندرین روز
چو با شرع تو تقوی یار نبود
بنزد خاصگانت بار نبود
❈۹❈
اگر خواهی که باشی رهرو تیز
ز پیش مال و جاه خویش برخیز
چو اندر بند مال و قید جاهی
نیابی هیچ مقصودی که خواهی
❈۱۰❈
سر موئی مشو خارج از آداب
که تا بیدار گردد بختت ازخواب
کامنت ها