عطار:بسال پانصد و هفتاد و دو چار شهور سال راند در آخر کار
❈۱❈
بسال پانصد و هفتاد و دو چار
شهور سال راند در آخر کار
ز ذی الحجه گذشته بد ده و پنج
که مدفون کردم اندر دفتر این گنج
❈۲❈
ز هفته بود روز جمعه آخر
که شد منظوم این عقد جواهر
تو ای خوانندهٔ این نظم دلکش
که بادا وقت تو پیوسته زین خوش
❈۳❈
قرین معرفت بادا ترا دل
که تا گردد مراد تو بحاصل
بفکرت خوان تو مفتاح ارادت
که تا بگشایدت باب سعادت
❈۴❈
چو بگشایند ابواب فتوحت
از آن معنی شود آسوده روحت
بسی گفته شد اسرار معانی
هم از ایمان عینی هم عیانی
❈۵❈
هم از ارشاد خاصان گزیده
که باشند از خودی خود بریده
هم از اوقات ارباب بدایات
هم از احوال اصحاب نهایات
❈۶❈
هم آن از کشف و وقت و حال ایشان
مقامات بلند احوال ایشان
تأمل میکن اندر هر مقامی
تفکر میکن اندر هر کلامی
❈۷❈
تمامت باز جو بنیاد معنی
که تا چون دادم ای جان داد معنی
بود جلوه کند بر تو معانی
که تا تحقیق هر معنی بدانی
❈۸❈
بسا رمزا که آن پوشیده گفتم
در او راز نهانیها نهفتم
بده جان تا معانی را بدانی
همان راز نهانی را بدانی
❈۹❈
هر آن چیزی که ماند بر تو مشکل
فرو مگذار اگر هستی تو عاقل
یکایک باز جو از روی معنی
اگر آبی خوری از جوی معنی
❈۱۰❈
به نیکی نام ما را یاد میآر
بگو یارب برحمت شاد عطار
ترحم چون فرستی بر روانم
ز انفاست شود آسوده جانم
❈۱۱❈
فزون از قطرههای برف و باران
که بارد در شتا و در بهاران
کامنت ها