عطار:گفتم ای دارندهٔ کون و مکان غیر تو کس نیست در هر دو جهان
❈۱❈
گفتم ای دارندهٔ کون و مکان
غیر تو کس نیست در هر دو جهان
گفتم ای دارندهٔ عرش مجید
عرش و کرسی از تو هم صورت ندید
❈۲❈
گفتم ای دارندهٔ لوح و قلم
این جهان و آن جهان از تو علم
گفتم ای دانای بینا آمده
خلق عالم از تو حیران آمده
❈۳❈
میکنم من ختم بی سر نامه را
میکنم آلوده در خون جامه را
لیک در دریای خون غوطه زدم
بعد ازآن کردم وضو در خون شدم
❈۴❈
مردمان گفتند و پنجه دیدهٔ
روی خود در خون چرا آلودهٔ
گفتم این دم میگذارم من نماز
پس وضو سازم به خون ای پاک باز
❈۵❈
این نماز عشق را آنجا وضو
راست ناید جز به خون پاک رو
بعد از آن گفتند مردی مرد کار
از تصوف این زمان امری بیار
❈۶❈
گفت هم هر رنگ من بینی چنین
تا ترا در راه من باشد یقین
بار دیگر گفت ای صاحب نظر
در طریق عشق ده ما را خبر
❈۷❈
گفت پس آنجا بود گردن زدن
بعد از آن به سوختن آتش زدن
این بگفتم این چنین سر جان من
منتشر شد در جهان ایمان من
❈۸❈
ای دریغا ختم بی سر نامه شد
لیک در سیلاب خون تر جامه شد
ای دریغا در خودی در ماندهام
لاجرم در صد بلا افتادهام
❈۹❈
ای دریغا بی نوایان یقین
راه رفتند و بماندم این چنین
ای دریغا عارفان با وفا
شان برفتند و بماندم در قفا
❈۱۰❈
ای دریغا سالکان راه بین
راه رفتند و بماندم این چنین
ای دریغا صوفیان با صفا
شان برفتند و بماندم مبتلا
❈۱۱❈
ای دریغا نفس ما در معصیت
خود خودی کرده بری از معرفت
ای دریغا عاشقی را باادب
جمله در تجرید دایم خشک لب
❈۱۲❈
هر که او خود را فنا کلی شناخت
اندر آن جائی بقانی کل بساخت
کامنت ها