عطار:چو میرفتند بر بالای کهسار نسیم صبحدم آمدبه گلزار
❈۱❈
چو میرفتند بر بالای کهسار
نسیم صبحدم آمدبه گلزار
به دامانش بزد بلبل به دستان
ز بهر دلستان آن هر دو دستان
❈۲❈
نسیم صبحدم را گفت برخیز
برو در دامن معشوقم آویز
بگو با من ترا آرام چونست
مرا بی تو جگر یک قطره خونست
❈۳❈
چنانم در فراقت ای دل آرام
نه صبرم ماند و نی هوش نه آرام
دلم مشتاق تست ای جان شیرین
چو میل خاطر خسرو به شیرین
❈۴❈
اگر بار دگر رویت به بینم
به خلوت یک زمان پیشت نشینم
غم گیتی به یک جو برنگیرم
نباشم مردهٔ گر زان چه مهرم
❈۵❈
به جز چشمم کسی رویت مبیناد
غم گیتی سر کویت مبیناد
اگر عمرت بود زین پس بمانم
وگرنه جان به عشقت برفشانم
کامنت ها