عطار:شنیدی قصهٔ هاروت و ماروت که بودند خادم درگاه لاهوت
❈۱❈
شنیدی قصهٔ هاروت و ماروت
که بودند خادم درگاه لاهوت
از اول بر فلک بودند فرشته
شدند آخر چو دیو از غم سرشته
❈۲❈
ز حرص و آز و شهوت دور بودند
ز مستی بی خبر مستور بودند
چوآدم را به عالم میفرستاد
بجان هردوشان آتش درافتاد
❈۳❈
به درگاه خدا رفتند و گفتند
هر آن رازی که در دل مینهفتند
از اول کرده بودند این حکایت
که بر ما هست اولی تر ولایت
❈۴❈
فساد و خون کنند اولاد آدم
پر از آشوب دارند کار عالم
چو خود را بهتر از آدم بدیدند
از آن پس روی بهبودی ندیدند
❈۵❈
خداوند جهان فرمانشان داد
بدارالملک دنیاشان فرستاد
چو روی زهرهٔ زهرا بدیدند
رقم را بر صلاح خود کشیدند
❈۶❈
برو عاشق شدند از خود برفتند
نه روز آرامشان نی شب بخفتند
درآمد زهره گوش هر دو بگرفت
بگوش هر دوشان پوشیده میگفت
❈۷❈
شما را گربه من میلی تمام است
بجز فرمان من بردن حرام است
لباس عاصیان بر خود بپوشید
فساد و خون کنید و میبنوشید
❈۸❈
مرا گر ز آنکه میخواهند همدم
درآموزید ما را اسم اعظم
فساد و خون نکردند می بخوردند
چو میخوردند فساد و خون بکردند
❈۹❈
به زهره اسم اعظم را بدادند
چو سنگ ایشان بچاه غم فتادند
چو زهره اسم اعظم را بیاموخت
در آتش یکسر مویش نمیسوخت
❈۱۰❈
بخواند آن اسم را بر آسمان شد
مهش دربان و مهرش پاسبان شد
فرو ماندند ایشان بر سر خاک
به کام دشمنان سرمست و بی باک
❈۱۱❈
ز مستی هر دو چون هشیار گشتند
وز آن خواب گران بیدار گشتند
قضا چون اقتضای نیک و بد کرد
نداند هیچ کس تدبیر خود کرد
❈۱۲❈
برآورند آهی آتش اندود
چو کار افتاد آهش کی کند سود
ستاده پای با جان عذر خواهان
گناه از بنده عفو از پادشاهان
❈۱۳❈
چنان از کردهٔ خود شرمساریم
که روی عذر خواهی هم نداریم
عذاب ما هم اینجا ده که اینجا
نه دی باشد نه امروز و نه فردا
❈۱۴❈
عذاب این جهان دوران سرآرد
عذاب آن جهان پایان ندارد
به بابل سرنگون در چاه آیند
ولیک از آب جز حسرت نیابند
❈۱۵❈
روند مردم به بابل در سر چاه
به سحر آموختن وقت سحرگاه
بیاموزند از ایشان هرچه خواهند
کنند برخود از ایشان هرچه خواهند
❈۱۶❈
تو هاروت خودی در چاه هستی
همیشه از شراب حرص مستی
تو اول برتر از افلاک بودی
ز گرد خاک تیره پاک بودی
❈۱۷❈
سرای خاکدانت آرزو کرد
بفرش از عرش جانت سر فرو کرد
ز اصل خویشتن ببریدهٔ تو
تو آنجا را از این جا دیدهٔ تو
❈۱۸❈
مثالی خوش بگویم با تو بشنو
اگر تو بشنوی بر من به یک جو
ز گرد تو دو عالم نور دیده
که دیده کی بود همچون شنیده
❈۱۹❈
جهان چاه است و آتش مال دنیا
مثال زهره چون آمال دنیا
تو زین جا چون از آنجاباز گردی
شوی کبک دری یا باز گردی
❈۲۰❈
اگر میلت بود با حشمت و جاه
همیشه سرنگون باشی درین چاه
بجان تشنه لب و تو بر سر آب
ز سر بگذشته آب و آب نایاب
❈۲۱❈
بمانی دایماً جوینده بر در
ز دنیا دور دائم دل پر آذر
بمانی دایماً در محنت و غم
نیابی در دو عالم هیچ محرم
❈۲۲❈
بمانی دایماً مجروح و دلتنگ
بدرد و سوز و ناله مانده چون چنگ
کامنت ها