عطار:مگر بیهوده هان ای موش خاموش چو افتادی در آتش در همی جوش
❈۱❈
مگر بیهوده هان ای موش خاموش
چو افتادی در آتش در همی جوش
خلاف شرع و دین کردی شدی مست
اگر خونت بریزم جای آن هست
❈۲❈
مرا استاد پندی داد نیکو
کز آن پند آمدم فرخنده مه رو
مرا گفتا که تو بیرون مبر سر
اگر فیلی و خصم از پشه کمتر
❈۳❈
مشو ایمن که کم یا بیش گردد
زنیش او ترا دل ریش گردد
مشو از فکر او ایمن که ناگاه
در اندازد ترا از مکر در چاه
❈۴❈
نکردم پند استادان فراموش
مرا آن پند شد چون حلقه در گوش
ببر از من امید رستگاری
بجز مردن دگر کاری نداری
❈۵❈
نخواهی رستگار آمد ز دستم
که بسیاری کمین تو نشستم
کامنت ها