عطار:بیا ای مرغ رنگین جامه بی بو سر ترکانه داری پای هندو
❈۱❈
بیا ای مرغ رنگین جامه بی بو
سر ترکانه داری پای هندو
تنی پوشیده داری جان عریان
لب پرخنده داری چشم گریان
❈۲❈
ز روی آینه نزدودهٔ زنگ
لباس آینه کردی بصد رنگ
اگر زر میکند آهن زر اندود
نگیرد آهن از زر رنگ نابود
❈۳❈
به زیور کی شود چون ماه تو زشت
به ضرب مشت چون گردد برانگشت
چرا این رنگ بی بو میفروشی
چرا پای خود از مردم نپوشی
❈۴❈
سراسر خویشتن را مینمائی
ولیکن گر بقاف بی وفائی
به از ناموس باشد نام ناموس
به از طاوس باشد پای طاوس
❈۵❈
به بین خود را و از هستی برون آی
بکوی نیستی بخرام و می پای
اگر پای سیاهت یاد بودی
بجلوه کی دل تو شاد بودی
❈۶❈
چو بلبل جامهٔ رنگین بینداز
مرقع پوش شو مانندهٔ باز
نه رنگت ماندونی بال و نی پر
مشو مغرور این رنگ مزور
❈۷❈
چه عزت میرسد از عزت آن
که پرت مینهند بر سرامینان
چه نفع آمد بگو ای مرغ خوش باش
در حمام را از نقش نقاش
❈۸❈
به رنگ خویشتن مغرور گشتی
ز قرب حضرت شه دور گشتی
همه رنگی زما بوئی نداری
همه بوئی ز ما بوئی نداری
کامنت ها