عطار:به نزد خانهٔ دستور کشور وثاقی مختصر بگرفت بی در
❈۱❈
به نزد خانهٔ دستور کشور
وثاقی مختصر بگرفت بی در
همی مالید سالی بیشتر عور
تن خود را بدان دیوار دستور
❈۲❈
ز نزدیکان یکی میدید از دور
به عالم فاش گشت این راز مستور
وزیر شهر شروان مرد را گفت
چه مقصود است ترا بر خاک ما خفت
❈۳❈
جوابش داد و گفت ای چشمهٔ نور
زرخسار تو بادا چشم بد دور
یکی دل خستهام ای صدر عالم
نمیداند کسی اسرار حالم
❈۴❈
چو فر دولت اندر خانهٔ تست
دل من مرغ دام و دانهٔ تست
همی مالم تن خود را به دیوار
مگر روزی دهی در خانهام بار
❈۵❈
خوش آمد این سخن در گوش جانش
ز زر پر کرد دامان ودهانش
مقرب گشت حضرت راچنان شد
که حکمش بر همه شروان روان شد
❈۶❈
اگر خواهد کسی تا میر گردد
به گرد پادشاه و میر گردد
کامنت ها